سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زغنگ، هکچه، سچک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
سِکسِکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زَغَنگ، هُکچه، سَچُک، فُواق، اِسکِرَک، سَکیله، اُشکوهه، هُکهُک
فراخی قدم. (منتهی الارب) ، شکستگی یکی از دو زنخ، گشادگی پیوند دوش از فروهشتگی و سستی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مؤلف اقرب الموارد معانی این کلمه را با حالت مصدری بیان کرده است
فراخی قدم. (منتهی الارب) ، شکستگی یکی از دو زنخ، گشادگی پیوند دوش از فروهشتگی و سستی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مؤلف اقرب الموارد معانی این کلمه را با حالت مصدری بیان کرده است
نام نوایی است که مطربان زنند. (فرهنگ اسدی). نغمه و آهنگی از موسیقی: بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه. منوچهری (از فرهنگ اسدی)
نام نوایی است که مطربان زنند. (فرهنگ اسدی). نغمه و آهنگی از موسیقی: بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه. منوچهری (از فرهنگ اسدی)
طنبوره. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). طنبوره را گفته اند و آن سازی است معروف. (برهان) ، آواز پای هنگام راه رفتن. (ناظم الاطباء) (از برهان). شرفاک. شلپوی. شکشک. رجوع به مترادفات کلمه شود، نام خاری گرد. (ناظم الاطباء). دوژه یعنی خاری که به دامن درآویزد. (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان)
طنبوره. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). طنبوره را گفته اند و آن سازی است معروف. (برهان) ، آواز پای هنگام راه رفتن. (ناظم الاطباء) (از برهان). شرفاک. شلپوی. شکشک. رجوع به مترادفات کلمه شود، نام خاری گرد. (ناظم الاطباء). دوژه یعنی خاری که به دامن درآویزد. (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان)
مرغی خرد است. (فرهنگ اسدی). بر وزن و معنی چغک است که گنجشک باشد، و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان). گنجشک را نامند و آن را چغوک نیز گویند. (جهانگیری). بچه گنجشک بود و گویند مرغکی است سخت خرد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 272) (از اوبهی). مرغکی است خرد. (شرفنامۀ منیری). چغک و چغو و چغوک و چگک و چگوک. عصفور: اگر بازی اندر چکک کم نگر و گر باشه ای سوی بطان مپر. بوشکور (از فرهنگ اسدی). رجوع به چغک و چغو و چغوک و چگک و چگوک شود، بند و طناب ابریشمی را نیز گویند، و به این معنی به فتح ثانی هم گفته اند. (برهان) (آنندراج). ابریشم را گویند. (جهانگیری). بند ابریشمی. (رشیدی). دوال ابریشم و آن را چلک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). طناب ابریشمین. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکگ و چلک شود
مرغی خرد است. (فرهنگ اسدی). بر وزن و معنی چغک است که گنجشک باشد، و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان). گنجشک را نامند و آن را چغوک نیز گویند. (جهانگیری). بچه گنجشک بود و گویند مرغکی است سخت خرد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 272) (از اوبهی). مرغکی است خرد. (شرفنامۀ منیری). چغک و چغو و چغوک و چگک و چگوک. عصفور: اگر بازی اندر چکک کم نگر و گر باشه ای سوی بطان مپر. بوشکور (از فرهنگ اسدی). رجوع به چغک و چغو و چغوک و چگک و چگوک شود، بند و طناب ابریشمی را نیز گویند، و به این معنی به فتح ثانی هم گفته اند. (برهان) (آنندراج). ابریشم را گویند. (جهانگیری). بند ابریشمی. (رشیدی). دوال ابریشم و آن را چلک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). طناب ابریشمین. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکگ و چلک شود