جدول جو
جدول جو

معنی صکک - جستجوی لغت در جدول جو

صکک
(تَ)
سست زانو گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صکاک
تصویر صکاک
چک نویس، قباله نویس، کسی که قباله های شرعی را بنویسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هکک
تصویر هکک
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکک
تصویر لکک
آلوی ترش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکک
تصویر چکک
نوایی از موسیقی، از آهنگ های موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکک
تصویر شکک
طنبور، تنبور، صدای پا هنگام راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکک
تصویر سکک
سکه ها، قطعه ای فلزی و بهادار که بر روی آن نام کشور یا پادشاه ضرب کننده نوشته شده است، جمع واژۀ سکه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
زک، زکا و زککاً، تنگاتنگ رفت یا جهت سستی و ناتوانی کوتاه گام رفت. (منتهی الارب). رجوع به زک شود
لغت نامه دهخدا
(تُ کَ)
جمع واژۀ تاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تاک شود
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ)
جمع واژۀ دکّه. (ناظم الاطباء). رجوع به دکه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ کُ)
شتران شکسته سنام. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی کوهان بودن شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ)
فراخی قدم. (منتهی الارب) ، شکستگی یکی از دو زنخ، گشادگی پیوند دوش از فروهشتگی و سستی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مؤلف اقرب الموارد معانی این کلمه را با حالت مصدری بیان کرده است
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
نام نوایی است که مطربان زنند. (فرهنگ اسدی). نغمه و آهنگی از موسیقی:
بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج
نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه.
منوچهری (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ)
جمع واژۀ سکه. (دهار). رجوع به سکه شود
لغت نامه دهخدا
(سَکَ)
کژی، خردی گوش، چسبیدگی گوش به سر، پستی گوش، خردی مغاک گوش، تنگی سوراخ گوش در مردم و غیر آن. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
جمع واژۀ شکّه. (ناظم الاطباء). رجوع به شکه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ کَ)
جمع واژۀ شکیکه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شکیکه شود، جمع واژۀ شکوک. (ناظم الاطباء). رجوع به شکوک شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
طنبوره. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). طنبوره را گفته اند و آن سازی است معروف. (برهان) ، آواز پای هنگام راه رفتن. (ناظم الاطباء) (از برهان). شرفاک. شلپوی. شکشک. رجوع به مترادفات کلمه شود، نام خاری گرد. (ناظم الاطباء). دوژه یعنی خاری که به دامن درآویزد. (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(تِ کَ)
جمع واژۀ تکّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تکه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ کُ)
نوجوانان سخت بدن.
لغت نامه دهخدا
(چُ کُ / کَ)
مرغی خرد است. (فرهنگ اسدی). بر وزن و معنی چغک است که گنجشک باشد، و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان). گنجشک را نامند و آن را چغوک نیز گویند. (جهانگیری). بچه گنجشک بود و گویند مرغکی است سخت خرد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 272) (از اوبهی). مرغکی است خرد. (شرفنامۀ منیری). چغک و چغو و چغوک و چگک و چگوک. عصفور:
اگر بازی اندر چکک کم نگر
و گر باشه ای سوی بطان مپر.
بوشکور (از فرهنگ اسدی).
رجوع به چغک و چغو و چغوک و چگک و چگوک شود، بند و طناب ابریشمی را نیز گویند، و به این معنی به فتح ثانی هم گفته اند. (برهان) (آنندراج). ابریشم را گویند. (جهانگیری). بند ابریشمی. (رشیدی). دوال ابریشم و آن را چلک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). طناب ابریشمین. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکگ و چلک شود
لغت نامه دهخدا
(حُ کُ)
مردمان بد، الحاح کنندگان گاه نیاز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ کَ)
جمع واژۀ حکه. (دهار) (منتهی الارب). رجوع به حکه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
میل کردن به سوی کسی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چکک
تصویر چکک
نوایی است از موسیقی. گنجشک چغک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکک
تصویر هکک
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوک
تصویر صوک
شوس شوسر آب (منی)، بوی خوش گرفتن جامه و پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
چک نویس، کسی که قباله های شرعی نویسد از ریشه پارسی چک نویس چک برات، نامه قباله، جمع اصک صکوک صکاک. یا لیله صک. شب برات شب نیمه شعبان، نوشتن چک را. کسی که قباله های شرعی نویسد قباله نویس چک نویس
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صک، از ریشه پارسی چک ها چک برات، نامه قباله، جمع اصک صکوک صکاک. یا لیله صک. شب برات شب نیمه شعبان، نوشتن چک را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صکیک
تصویر صکیک
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکک
تصویر سکک
کری، خرد گوشی، چسبگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکک
تصویر حکک
پاور چین، سنگ گچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صکاک
تصویر صکاک
((صَ کّ))
کسی که قباله های شرعی نویسد، قباله نویس، چک نویس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکک
تصویر چکک
((چُ کُ))
پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانواده خاصی را به نام خانواده گنجشکان به وجود می آورد، عصفور، گنجشک
فرهنگ فارسی معین