جدول جو
جدول جو

معنی صومر - جستجوی لغت در جدول جو

صومر
(صَ مَ)
درخت ریحان کوهی. (منتهی الارب). مصحف ضومر است. رجوع به ضومر و بادروج شود
لغت نامه دهخدا
صومر
باد روگ (ریحان کوهی) از گیاهان
تصویری از صومر
تصویر صومر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَُ مِ)
همر. شاعر مشهور یونان قدیم در قرن نهم قبل از میلاد. اشعار حماسی وی معروف است. گویند در آخر عمر نابینا شد و از شهری به شهری میرفت و اشعار رزمی خود را به نوای چنگ می خواند. منظومه های مشهور ایلیاد و ادیسه که به اغلب زبانها ترجمه شده از او است
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شوندر. (تذکرۀ ضریر انطاکی). چغندر
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
گنبد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صَ ؟)
موضعی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ)
تبر بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
یکی از رفقای ایوب است (ایوب 2:11) و چونکه در کتاب ایوب صوفر نعماتی خوانده شده است معلوم میشود که از نعمه بوده است (صحیفۀ یوشع 15:41) که یکی از شهرهای یهود است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
کوچک، یکی از شهرهائی است که در (سفر پیدایش 13:10) شهرهای وادی مشهور است که در اول آن را بالع میگفتند (سفر پیدایش 14:2 و 8) و در وقتی که شهر همجوار آن به حکم حضرت الهی خراب شد این شهر برپا مانده، لوط بدانجا پناهید (سفر پیدایش 19:20-30) و از جمله شهرهائی بود که موسی آن را از قلۀ کوه فسجه مشاهده فرمود (سفر تثنیه 34:3) و حضرت اشعیا و ارمیا آن را از جمله شهرهای موآب میشمرده اند (اشعیاء 15:5 ارمیا 48:34) اما درباره موقع صوغر علما را اختلاف است و اکثری از مدققین من جمله بطلیموس و یوسیفوس و اوسبیوس و جرم و غیره برآنند که در نزدیکی ساحل دریای مرداب یعنی در طرف جنوب شرقی آن واقع بوده و بعضی برآنند که ساحل دریاچه که در میانه لسان و دشت واقع است موقع شهر مسطور میباشد... و برخی دیگر برآنند که صوغر همان صیاغه میباشد که درنزدیکی کوه بنا شده است و دیگران بر آنکه صوغر در قرب تل قطائی در همواره دشت شطیم واقع بوده و بعضی راگمان چنان است که صوغر تل شاغور است که بمسافت سفر دو ساعت در جنوب تمرین میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
پدر نتنائیل. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
گلۀ ماده گاوان. صیران. (منتهی الارب). القطیع من البقر. (اقرب الموارد). رجوع به صوار شود، بوی خوش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اندک از مشک یا نافۀ آن. ج، اصوره. (منتهی الارب). القلیل من المسک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
واحد صوم است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُوْ وا)
گلۀ گاو. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
گلۀ گاوان، بوی خوش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَوْ وا)
عصفور صوار، گنجشک گویا و جواب ده، یعنی هرگاه بخوانی او را جواب دهد. (منتهی الارب). گنجشک که چون بخوانند او را پاسخ دهد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ وارر)
جمع واژۀ صارّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به صارّه شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
زفتی کردن، بازداشتن، منع کردن، روان شدن آب از زمین نشیب در زمین برابر و هموار و قرار گرفتن در آن با جریان سست و ضعیف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ وَ)
موضعی است از عقیق مدینه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
درختی است به عالیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ابن وائل بن غوث بن قطن. قاله ابوعل الاثرم. در المرصع ابن الاثیر این نام بدین صورت بی هیچ شرحی آمده است
لغت نامه دهخدا
(ضَ مَ)
حوک. حوک خوانند و آن بادروج است. (اختیارات بدیعی). بادروج. (فهرست مخزن الادویه) ، گل بستان افروز است و آن را تاج خروس هم می گویند و بوییدن آن عطسه آورد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
منجم مشهور دانمارکی است. به سال 1644 میلادی در کپنهاک به دنیا آمد و در سال 1710م. درگذشت. وی دوربینی برای کشف سرعت نور و تعیین محل اجرام آسمانی اختراع کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نعت فاعلی ازصمر، به معنی زفتی کردن و بازداشتن و منع کردن
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
تمر هندی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خرمای هندی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
کودک نیکوروی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت زند و پازند به معنی امرود باشد و آن میوه ای است معروف که به عربی کمثری خوانند. (برهان) (آنندراج). به لغت زند و پازند امرود. (ناظم الاطباء). هزوارش، کومترا و کومترا (امروت) با کمثری مقایسه شود. بنابراین کومر مصحف ’کومتر’ است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
درکتاب حشایش او را به مازریون تعریف کرده است اما درصفت او ذکری نکرده و بعضی چنین گفته اند که تخم او به تخم قاقله ماند که او را در عطر بکار برند و بیخ نبات او خوشبوی بود و گفته اند یک نوع از او آن است که برگ او خرد باشد و بطول مایل بود و میوۀ او گرد باشد و به گشنیز مشابه بود. (ترجمه صیدنۀ بیرونی)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شومر. کشوری باستانی در قسمت سفلای بین النهرین، مجاور خلیج فارس و درجنوب کشور راکد. شهرهای سومر عبارت بود از ’اور’، ’اوروک’، یا ’ارخ’، ’نیب پور’، ’لارسا’. در سفر پیدایش این ناحیه را سرزمین ’شنعار’ نامیده اند. سومریان از 5000 قبل از میلاد در سومر سکونت داشتند و آنان یکی از تمدنهای بسیار قدیم را در بین النهرین ایجاد کردند. حکومت آن در حدود 3000 قبل از میلاد تشکیل گردید و در هزارۀ دوم (2115 قبل از میلاد) منقرض شد و قلمرو آنان ضمیمۀ آشور و بابل گردید. دین سومریان پرستش ارباب انواع بود. رئیس شهر را پاتسی مینامیدند، و او امور دینی، کشوری و لشکری را اداره میکرد. پادشاهان سومر و اکد غالباً با یکدیگر در جنگ بودند و گاه غالب و گاه مغلوب میشدند وربقۀ اطاعت رقیب را بر گردن مینهادند. و ملوک سومرپیشوای دین هم بودند و خود را قائم مقام و کاهن اعظم خداوند شهر خویش میخواندند و بیشتر دارائی خود را صرف ساختن معابد وی میکردند و تا میتوانستند عبادتگاه را بزرگ و زیبا میساختند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صوار
تصویر صوار
گله گاو، بوی خوش، مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صومل
تصویر صومل
گاوه از گیاهان از تیره گاو زبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
کاز نیایشگاه ترسایان گوشه کنج عبادتگاه راهب (ترسایان و جز آنان) در بالای کوه و تپه دیر، خانقاه، جمع صوامع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومر
تصویر شومر
رازیانه بادیان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تومر
تصویر تومر
غده، توده ای از نسج غیر مادی در بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حومر
تصویر حومر
تمر هندی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اومر
تصویر اومر
فرانسوی آب ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار