جدول جو
جدول جو

معنی صومح - جستجوی لغت در جدول جو

صومح
(صَ ؟)
موضعی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صوم
تصویر صوم
روزه گرفتن، روزه
فرهنگ فارسی عمید
(صَ مَ)
گنبد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
گداختن گرما دماغ کسی را بگرمی خود، تازیانه زدن کسی را، درشتی کردن با کسی در سؤال و جز آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُوْ وَ)
جمع واژۀ صائم. رجوع بصائم شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جرح مومح، زخم دردگیرنده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
حافر صموح، سم سخت و استوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
گچ، خوی (عرق) اسب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، شیری که آب بر آن غالب شده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پشتۀ بلند از زمین. (منتهی الارب) ، الرخوه من الارض. (اقرب الموارد) ، شکوفۀ خرما. (منتهی الارب). شکوفۀ خرما آنگاه که خشک شود و بپراکند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
درخت ریحان کوهی. (منتهی الارب). مصحف ضومر است. رجوع به ضومر و بادروج شود
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
درختی است به عالیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
واحد صوم است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
مرد بزرگ سرین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : رجل کومح. (اقرب الموارد) ، پردهن از دندان چندان که سخنش درشت و پر گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که دهان وی را دندانها پر کرده باشد، چندان که سخنش درشت و غلیظ گردد. (ناظم الاطباء). مردی که دندانهایش در دهان بر هم نشسته و استوار شده باشد چندان که گویی دهانش به دندانها تنگ شده است: فم کومح، دهانی که از کثرت دندانها و برآمدگی لثه ها تنگ شده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
سیاه فام زشت روی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از صموح
تصویر صموح
سخت سم سخت، روز گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صواح
تصویر صواح
گچ، شکوفه پژمرده خرما، خوی اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوم
تصویر صوم
باز ایستادن از خوردن، روزه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوح
تصویر صوح
دیواره در کوهستان، کفانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صومل
تصویر صومل
گاوه از گیاهان از تیره گاو زبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صومر
تصویر صومر
باد روگ (ریحان کوهی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
کاز نیایشگاه ترسایان گوشه کنج عبادتگاه راهب (ترسایان و جز آنان) در بالای کوه و تپه دیر، خانقاه، جمع صوامع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوم
تصویر صوم
((صَ))
روزه گرفتن، روزه
فرهنگ فارسی معین
روزه، روزه داری
فرهنگ واژه مترادف متضاد