گچ، خوی (عرق) اسب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، شیری که آب بر آن غالب شده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پشتۀ بلند از زمین. (منتهی الارب) ، الرخوه من الارض. (اقرب الموارد) ، شکوفۀ خرما. (منتهی الارب). شکوفۀ خرما آنگاه که خشک شود و بپراکند. (اقرب الموارد)
گچ، خوی (عرق) اسب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، شیری که آب بر آن غالب شده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پشتۀ بلند از زمین. (منتهی الارب) ، الرخوه من الارض. (اقرب الموارد) ، شکوفۀ خرما. (منتهی الارب). شکوفۀ خرما آنگاه که خشک شود و بپراکند. (اقرب الموارد)
مرد بزرگ سرین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : رجل کومح. (اقرب الموارد) ، پردهن از دندان چندان که سخنش درشت و پر گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که دهان وی را دندانها پر کرده باشد، چندان که سخنش درشت و غلیظ گردد. (ناظم الاطباء). مردی که دندانهایش در دهان بر هم نشسته و استوار شده باشد چندان که گویی دهانش به دندانها تنگ شده است: فم کومح، دهانی که از کثرت دندانها و برآمدگی لثه ها تنگ شده باشد. (از اقرب الموارد)
مرد بزرگ سرین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : رجل کومح. (اقرب الموارد) ، پردهن از دندان چندان که سخنش درشت و پر گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که دهان وی را دندانها پر کرده باشد، چندان که سخنش درشت و غلیظ گردد. (ناظم الاطباء). مردی که دندانهایش در دهان بر هم نشسته و استوار شده باشد چندان که گویی دهانش به دندانها تنگ شده است: فم کومح، دهانی که از کثرت دندانها و برآمدگی لثه ها تنگ شده باشد. (از اقرب الموارد)