جدول جو
جدول جو

معنی صوقره - جستجوی لغت در جدول جو

صوقره
(ثَ)
حکایت کردن آواز مرغ را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ رَ)
زن گرانبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن آبستن گرانبار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). و رجوع به موقر شود، ستور با بار گران. (منتهی الارب). ستور بابار. ج، مواقر. (ناظم الاطباء). موقر، خرمابن گرانبار. (منتهی الارب). موقر. خرمابن بابار. (ناظم الاطباء). و رجوع به موقر شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
صورت. ج، صور. رجوع به صورت شود
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
خارش سر. (مهذب الاسماء). خارش سر، چنانکه صاحب او خواهد که کسی شپش سر او را جوید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ گِ رِ تَ)
از جهت صورت. از لحاظ صورت. مقابل معنی. رجوع به صورتاً و صورت شود
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ)
تبر بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ رَ)
آب باقی مانده در حوض که شاشیده باشند در آن سگان و روباهان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ قِ رَ)
امراءه صقره، زن تیزفهم سخت بینائی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ)
خرمابن گرانبار. (منتهی الارب). خرمابن بابار. (ناظم الاطباء). موقر. و رجوع به موقره و موقر شود
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ)
بلای فرودآینده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَقْ قَ رَ)
تأنیث موقر، خرمابن بابار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به موقره شود
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 47 هزارگزی شمال خاوری شادگان و کنار راه اتومبیل رو خلف آباد به شادگان. این دهکده در دشت واقع و گرمسیری و مالاریایی است. 150تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه جراحی. محصول آنجاغلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنین از طایفۀ عساکره هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
سخت ترش گردیدن شیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ عَ)
ذوال صوقعه، وادی حمض است مر بنی ربیعه را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ رَ)
جمع واژۀ صقر است. (منتهی الارب). رجوع به صقر شود
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ رَ)
آن جای در میان کوهها که گیاه نداشته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زمین بی نبات. (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ)
شهری بوده در نزدیکی واسط پس از آبادی این یکی (یعنی واسط) آن یکی (یعنی دوقره) خراب شد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مکانی است در صدر یلملم از اراضی مکه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صوره
تصویر صوره
خمیدگی کجی، خارش سر
فرهنگ لغت هوشیار