جدول جو
جدول جو

معنی صوحان - جستجوی لغت در جدول جو

صوحان
خشک از هر چیزی، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صوحان
خشک و شکننده ترد
تصویری از صوحان
تصویر صوحان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صوان
تصویر صوان
هرنوع محفظۀ نگه داری اشیا مانند جامه دان یا صندوقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ءِ شَ)
زید بن صوحان. از روات است. روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(صَوْ وا)
جمع واژۀ صوّانه. رجوع بدین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(صُوْ وا)
جمع واژۀ صائن. رجوع به صائن شود
لغت نامه دهخدا
نام زن کوز است. (ترجمه دیاتسارون ص 212)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
تشنه شدن. (منتهی الارب). لوح. رجوع به لوح شود
لغت نامه دهخدا
موضعی است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ رَ)
بالیدن و دراز شدن خرمابن. (منتهی الارب) ، به انتها رسیدن بالیدگی عنقود و برآمدن از غلاف خود و دراز شدن با نازکی، ندا دادن به کسی، ترسیدن. بیمناک شدن، هلاک گشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی است مرکز دهستان صوغان بخش بافت شهرستان سیرجان، واقع در 116 هزارگزی جنوب خاوری بافت، سر راه فرعی دولت آباد به زه مکان. جلگه، گرمسیری، مالاریائی و دارای 238 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان، این دهستان در جنوب خاوری بخش بافت واقع و حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به دهستان سیاه کوه، از خاور به دهستان گلاشکرد، از جنوب به دهستان احمدی و از باختر به دهستان ارزوئیه، کوهستانی و هوای آن گرمسیر است، از 11 آبادی تشکیل شده، جمعیت آن 1514 تن است، مرکز دهستان قریۀ صوغان است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(صَوْ وَ)
شهریست بحمص و جبل و گفته اند موضعی است دون دابق در طرف ریف. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در مدینه به بقیع، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثُ نَ)
حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
صائم. (منتهی الارب). روزه دار. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(رَ)
موضعی است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب). گویند دورترین بلاد بنی سعد است، و بقول دیگر زمین و وادیی در یمامه است. جریر گفته است:
ترمی بأعینها نجداً و قد قطعت
بین السلوطح و الروحان صوانا
یا حبذا جبل الریان من جبل
و حبذا ساکن الریان من کانا.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ذَرْوْ)
فوح. رجوع به فوح شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مرد صاحب خوبی و جمال، مرد صبوحی کننده، رجل صبحان، مرد در شراب بامدادی شتابی کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صدح. (منتهی الارب). رجوع به صدح شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نخله صوحانه، خرمابن خشک شاخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوحان
تصویر فوحان
دمیدن بوی خوش، جوشیدن دیگ، جوشیدن خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوجان
تصویر صوجان
خشک اندام: آدمی یا ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیحان
تصویر صیحان
آواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبحان
تصویر صبحان
پگه نوش، زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوغان
تصویر صوغان
به گونه رمن همانندان هم اندازگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوفان
تصویر صوفان
غارچ هاگدار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوان
تصویر صوان
جامه دان، تخته جامه، گنجه، تپنگو (صندوق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صومان
تصویر صومان
روزه دراز آن که روزه های دراز گیرد
فرهنگ لغت هوشیار