فکننده صنوبر. افکننده صنوبر. از پا دراندازندۀ صنوبر، معشوق که قامتش در موزونی به از صنوبر است: به دو نرگس به دو سنبل به دو گل بر سر سرو صنوبرفکنت. خاقانی
فکننده صنوبر. افکننده صنوبر. از پا دراندازندۀ صنوبر، معشوق که قامتش در موزونی به از صنوبر است: به دو نرگس به دو سنبل به دو گل بر سر سرو صنوبرفکنت. خاقانی
عنبرفکننده. آنکه عنبر بیفکند. آنکه عنبر بیندازد: گاوی کنند و چون صدف آبستن اند لیک از طبع گوهرآور و عنبرفکن نیند. خاقانی. - گاو عنبرفکن، ماهی عنبر. عنبرماهی: گاو عنبرفکن از طوس به دست آرم لیک بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم. خاقانی. گاو عنبرفکن برهنه تن است خر بربط بریشمین افسار. خاقانی
عنبرفکننده. آنکه عنبر بیفکند. آنکه عنبر بیندازد: گاوی کنند و چون صدف آبستن اند لیک از طبع گوهرآور و عنبرفکن نیند. خاقانی. - گاو عنبرفکن، ماهی عنبر. عنبرماهی: گاو عنبرفکن از طوس به دست آرم لیک بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم. خاقانی. گاو عنبرفکن برهنه تن است خر بربط بریشمین افسار. خاقانی