جدول جو
جدول جو

معنی صنوبرفکن - جستجوی لغت در جدول جو

صنوبرفکن
(تَ نِ)
فکننده صنوبر. افکننده صنوبر. از پا دراندازندۀ صنوبر، معشوق که قامتش در موزونی به از صنوبر است:
به دو نرگس به دو سنبل به دو گل
بر سر سرو صنوبرفکنت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَخوَهْ / خُهْ)
عنبرفکننده. آنکه عنبر بیفکند. آنکه عنبر بیندازد:
گاوی کنند و چون صدف آبستن اند لیک
از طبع گوهرآور و عنبرفکن نیند.
خاقانی.
- گاو عنبرفکن، ماهی عنبر. عنبرماهی:
گاو عنبرفکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم.
خاقانی.
گاو عنبرفکن برهنه تن است
خر بربط بریشمین افسار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا