جدول جو
جدول جو

معنی صنفه - جستجوی لغت در جدول جو

صنفه
(صَ نِ فَ)
صنفهالثوب، حاشیۀ جامه هرچه باشد یا حاشیۀ آن جانب که ریشه و پرزه دارد یا آن جانب که ندارد، جانب. ناحیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحفه
تصویر صحفه
بشقاب، کاسۀ بزرگی که غذایی که در آن ریخته می شود پنج تن را سیر می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرفه
تصویر صرفه
ستاره ای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است، برای مثال بی صرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعله ها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی - ۱۳۴) سود، بهره، فایده، مهره ای که زنان با آن مردان را افسون می کنند
صرفه بردن: سود بردن، بهره بردن، برای مثال ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما (حافظ - ۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ فَ)
چیزی که شرم کرده شود از آن. یقال: وقع فی خنفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ننگ داشتن. (مصادر زوزنی) (از منتهی الارب). انف. رجوع به انف شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ فَ)
ننگ داشتن. انفت. انف. (یادداشت مؤلف). و رجوع به انف شود
لغت نامه دهخدا
(صافْ فَ)
تأنیث صاف ّ، شترانی که پایها را به صف کشند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
کاسۀ بزرگ. ج، صحاف. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). کاسۀ پهن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 63)
لغت نامه دهخدا
(طَ نِ فَ)
تأنیث طنف. (منتهی الارب). رجوع به طنف شود، بددل، تباه رأی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ فَ)
آنفۀ صبا، آنفۀ شباب، اوّل صبا. اوّل شباب. میعۀ صبا. میعۀ شباب
لغت نامه دهخدا
اسم عربی مرزنجوش است. (مخزن الادویه). رجوع به مرزنجوش شود
لغت نامه دهخدا
(عُ فَ / عُ نُ فَ)
ائتناف و ابتدا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند: کان ذلک منا عنفه.
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ فَ)
آنکه او را آب زند، پس بگرداند آسیا را. (منتهی الارب) (آنندراج). هر آنچه آب بر آن خورد و بگرداند آسیا را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنچه مابین دو خطکشت است. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه مابین دو خطکشت واقع باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ فَ)
ناحیه و کرانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کنفه الابل. ناحیتها و جانبها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ فَ)
واحد سنف، یعنی یک خریطه بار آن. (منتهی الارب) (آنندراج). یک خریطه غلاف لوبیا و باقلا. (ناظم الاطباء) ، تخمدان پاره ای گیاهان. (یادداشت مؤلف) ، شاخ بی برگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پوست باقلا که دانۀ آن خورده باشند، برگ درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ فَ)
بیمار دایم (زن). (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ فَ / خَ نَ فَ)
پاره ای از ترنج و جز آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ فَ)
فرورفتگی است در وسط لالۀ گوش و این فرورفتگی بمجرای گوش منتهی می گردد. (کالبدشناسی هنری تألیف نعمت اﷲ کیهانی ص 142). اندرون گوش. (مهذب الاسماء). محاره.
صدفه. (ص د ف )
{{عربی، اسم}} واحد صدف است. (منتهی الارب)، وزنی است از اوزان و بر دو نوع است، صدفه الکبیره و هی اربعه عشر شامونات (ظاهراً سامونات) و صدفه الصغیره و هی ست ّ شامونات و قیل سبع شامونات. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده نیمه نصفت در تازی داد مندی نیمه: نان را دو نصفه کرد. گیلاس خود را نصفه نوشید
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنجه (وزنه) سنگ ترازو پارسی تازی گشته سنجک کفچک از ابزار های خنیا (قاشقک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفه
تصویر انفه
آغاز چیزی نخستین بزرگیاد (تکبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافه
تصویر صافه
مونث صاف، جمع صافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحفه
تصویر صحفه
کاسه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدفه
تصویر صدفه
دانه سب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعفه
تصویر صعفه
لرزه
فرهنگ لغت هوشیار
اودم از خانه های ماه، ژکوری تنگی در هزینه، سود بهره، افزونی، فریب ترفند افزونی فضل، سود فایده بهره. یا به صرفه شماست. به سود شماست، بخل تنگی در خرج، صرفه جویی، حیله مکر
فرهنگ لغت هوشیار
پاره پشم تکه پشم، زنانه کار مردی که کارهای زنانه انجام دهد به ویژه در خانه بویه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیفه
تصویر صیفه
تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنفی
تصویر صنفی
رسته ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنفره
تصویر صنفره
پارسی تازی گشته سنباده
فرهنگ لغت هوشیار
صنعت در فارسی: ورز فیار کرک فیدار مویند، کار پیشه، هنر، دسترنج ساختاری، ترفند، چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنفه
تصویر عنفه
دولاب (توربین آبی)، کرت کرد (بازه میان گیاهان کشت شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصنفه
تصویر مصنفه
مصنفه در فارسی: نوشته نامه ماتیکان مونث مصنف، جمع مصنفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصفه
تصویر نصفه
((نِ فِ))
نیمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صرفه
تصویر صرفه
((صَ فِ))
افزونی، بهره، فایده
فرهنگ فارسی معین