جدول جو
جدول جو

معنی صنعت - جستجوی لغت در جدول جو

صنعت
عملکرد هر یک از مراکز تولیدی اعم از کارخانه ها و کارگاه ها مثلاً صنعت داروسازی، هر یک از شاخه های تولید مثلاً صنعت فرش، صنعت سینما، پیشه، کار، در ادبیات در فن بدیع هر یک از آرایه های لفظی و معنوی مثلاً صنعت تشبیه، هنر، تظاهر، تصنّع
فرهنگ فارسی عمید
صنعت
(صَ عَ)
پیشه و هنر. (غیاث اللغات) :
روزگاری پیشمان آمد بدین صنعت (شاعری) همی
هم خزینه هم قبیله هم ولایت هم لوی.
منوچهری.
درین بام گردان و این بوم ساکن
ببین صنعت و حکمت و غیب دان را.
ناصرخسرو.
تا بدان صنعت شهرتی تمام یافتم. (کلیله و دمنه).
صنعت من برده ز جادو شکیب
سحر من افسون ملایک فریب.
نظامی.
استاد من فضیلتی که بر من دارد از روی بزرگیست و حق تربیت وگرنه بقوت از او کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. (گلستان). رجوع به صنعه شود، مصنوع. ساخته،
{{مصدر}} نت ساختن برای شعری. آهنگ ساختن موسیقی دانان قولی یا غزلی یا شعری را: فانشد الجماعه بیتاً... و احب ان یضاف الیه بیت آخر فبدره علی ابن مهدی... فاستحسنه ابوالحسن... و کان ابوالعیسی بن حمدون حاضراً فقال له الصنعه فیهما علیک فطلب عوداً. (معجم الادباء چ مارجلیوث ج 5 ص 428)،
{{اسم مصدر}} کیمیاگری. مشاقی،
{{اسم}} کیمیا. (مفاتیح العلوم).
- اهل صنعت، کیمیاگران: و بیشتری اهل روزگارخاصه اهل صنعت کوکب الارض، طلق را شناسند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، نیرنگ. حیلت. حیله: سوگند دهد که او (صاحب صنعت) با مساح صنعت و حیلت نکند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 111)، تدلیس. نفاق. دوروئی:
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم.
حافظ.
صنعت مکن که هرکه محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل در معنی فراز کرد.
حافظ.
، تکلف. جمله پردازی:
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد.
حافظ.
، ظاهرسازی. ساختگی. تصنع:
همچو جنگ خرفروشان صنعت است.
؟
لغت نامه دهخدا
صنعت
پیشه و هنر
تصویری از صنعت
تصویر صنعت
فرهنگ لغت هوشیار
صنعت
((صَ عَ))
فن، پیشه، حیله، چاره
تصویری از صنعت
تصویر صنعت
فرهنگ فارسی معین
صنعت
فیار
تصویری از صنعت
تصویر صنعت
فرهنگ واژه فارسی سره
صنعت
تکنیک، حرفه، ساختن، صناعت، صنع، فن، هنر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صناعت
تصویر صناعت
هنر، کار و پیشه ای که در آن تفکر و مهارت لازم باشد، پیشه، علم متعلق به کیفیت عمل مانند منطق، صنعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
مربوط به صنعت مثلاً ماشین آلات صنعتی، همراه با صنعت مثلاً زندگی صنعتی
فرهنگ فارسی عمید
(صَ عَ)
صادقی کتابدار در مجمعالخواص نویسد: صنعتی در مشهد مقدس اقامت میکرد و بصنعت قالب تراشی شهرت دارد. شخصی از خود گذشته و فداکار است و طبع شعرش هم بد نیست. از اوست:
ربوده صبرم از دل دلبری در آن رعنائی
که لعل او نمکدانی بود بر خوان رعنائی.
(مجمعالخواص ص 293)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
منسوب به صنعت. صنعتگر. صانع. ج، صنعتیان: و هرچه صنعتیان بودند دست از صنعت بداشتندی و هرچه مؤمن بودندی جان پروردندی (از آواز داود) . (قصص الانبیاء چ سنگی تهران 1322 ص 150)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شنعت
تصویر شنعت
زشتی قبح بدی، طعنه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به صنعت: امور صنعتی، دارای صنایع مختلف مقابل فلاحتی کشاورزی: کشور مصنوعی ناحیه صنعتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
صناعيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
Industrial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
industriel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
промисловий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
промышленный
دیکشنری فارسی به روسی
صنعتی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
صنعتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
শিল্প
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
อุตสาหกรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
viwandani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
工業的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
przemysłowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
工业的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
תעשייתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
산업의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
industri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
औद्योगिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
industriell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
industrial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
industriale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
industrial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صنعتی
تصویر صنعتی
industrieel
دیکشنری فارسی به هلندی