شیخ صنعان، نام بزرگی که هفتصد مرید داشت و شیخ فریدالدین عطار هم از مریدان اوست. گویند که از بد دعای حضرت غوث الاعظم بر دختر ترسا عاشق شده از اسلام درگذشت، مگر به آخر هدایت غیبی دست او گرفت. (غیاث اللغات). شیخ صنعان که در ادبیات فارسی معروفست، درست معلوم نیست کیست. در ادبیات فارسی شیخ صنعان را چنین وصف کرده اند: که وی عابدی گوشه نشین بود، سپس دلدادۀ دختر ترسائی شد و از مسلمانی رو برتافت وبکلیسا شد و زنار بست. آنچه درباره این داستان میتوان بتقریب گفت، اینست که داستان شیخ صنعان براساس احوال فقیهی نهاده است معروف به ابن سقا که در قرن ششم هجری در بغداد میزیست. بسال 506 هجری قمری که یوسف بن ایوب بن یوسف بن حسین همدانی فقیه و عارف معروف به بغداد شد، ابن سقا بمجلس وی رفت و از او پرسشی کرد. یوسف برآشفت و گفت: خاموش شو که از تو بوی کفر میشنوم و به دین اسلام نخواهی مرد. سرانجام ابن سقا به روم رفت و ترسا گشت. (تلخیص از جستجو در احوال و آثار فریدالدین عطار تألیف نفیسی صص 90-91). و رجوع به کامل التواریخ ابن اثیر وقایع سال 506-535 شود: گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت. حافظ (چ قزوینی ص 54). بگسلانم سبحه و زنار بندم بر میان عشق ترسابچه ای خواهم که صنعانم کند. ملا سالک یزدی (از آنندراج)
شیخ صنعان، نام بزرگی که هفتصد مرید داشت و شیخ فریدالدین عطار هم از مریدان اوست. گویند که از بد دعای حضرت غوث الاعظم بر دختر ترسا عاشق شده از اسلام درگذشت، مگر به آخر هدایت غیبی دست او گرفت. (غیاث اللغات). شیخ صنعان که در ادبیات فارسی معروفست، درست معلوم نیست کیست. در ادبیات فارسی شیخ صنعان را چنین وصف کرده اند: که وی عابدی گوشه نشین بود، سپس دلدادۀ دختر ترسائی شد و از مسلمانی رو برتافت وبکلیسا شد و زنار بست. آنچه درباره این داستان میتوان بتقریب گفت، اینست که داستان شیخ صنعان براساس احوال فقیهی نهاده است معروف به ابن سقا که در قرن ششم هجری در بغداد میزیست. بسال 506 هجری قمری که یوسف بن ایوب بن یوسف بن حسین همدانی فقیه و عارف معروف به بغداد شد، ابن سقا بمجلس وی رفت و از او پرسشی کرد. یوسف برآشفت و گفت: خاموش شو که از تو بوی کفر میشنوم و به دین اسلام نخواهی مرد. سرانجام ابن سقا به روم رفت و ترسا گشت. (تلخیص از جستجو در احوال و آثار فریدالدین عطار تألیف نفیسی صص 90-91). و رجوع به کامل التواریخ ابن اثیر وقایع سال 506-535 شود: گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت. حافظ (چ قزوینی ص 54). بگسلانم سبحه و زنار بندم بر میان عشق ترسابچه ای خواهم که صنعانم کند. ملا سالک یزدی (از آنندراج)
ابن حسین بن قاسم بن محمد بن علی زیدی. درگذشتۀ 1114 هجری قمری او راست: حاشیه ای بر تذهیب در شرح تهذیب و پنج کتاب دیگر او در هدیهالعارفین (ج 1 ص 295) یاد شده است ابن اسحاق بن مهدی بن احمد بن حسن بن قاسم بن محمد صنعانی زیدی (1093- 1110 هجری قمری). او راست: الفتح القوی. (هدیه العارفین ج 1 ص 297- 298)
ابن حسین بن قاسم بن محمد بن علی زیدی. درگذشتۀ 1114 هجری قمری او راست: حاشیه ای بر تذهیب در شرح تهذیب و پنج کتاب دیگر او در هدیهالعارفین (ج 1 ص 295) یاد شده است ابن اسحاق بن مهدی بن احمد بن حسن بن قاسم بن محمد صنعانی زیدی (1093- 1110 هجری قمری). او راست: الفتح القوی. (هدیه العارفین ج 1 ص 297- 298)
ابن شدادصنعانی مصری. از ابوصالح غفاری روایت کند، و حیاه بن شریح از او. ابن حبان او را توثیق کرده. وی به سال 129 هجری قمری درگذشته است. (حسن المحاضره ج 1 ص 117)
ابن شدادصنعانی مصری. از ابوصالح غفاری روایت کند، و حیاه بن شریح از او. ابن حبان او را توثیق کرده. وی به سال 129 هجری قمری درگذشته است. (حسن المحاضره ج 1 ص 117)
ابن عبدالقادر بن علی بن مهدی محدث. در روضه از اعمال صنعاء در ربیع یکم 1120 هجری قمری 1808/ میلادی متولد شد و در 27 محرم 1198 هجری قمری 1784/ میلادی درگذشت. مؤلف و مصنف است. (معجم المؤلفین) ابن علی بن اسماعیل زیدی ملقب به شرف الدین. دیوان شعر دارد. و در 1149 هجری قمری / 1736م. درگذشت. (معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 325)
ابن عبدالقادر بن علی بن مهدی محدث. در روضه از اعمال صنعاء در ربیع یکم 1120 هجری قمری 1808/ میلادی متولد شد و در 27 محرم 1198 هجری قمری 1784/ میلادی درگذشت. مؤلف و مصنف است. (معجم المؤلفین) ابن علی بن اسماعیل زیدی ملقب به شرف الدین. دیوان شعر دارد. و در 1149 هجری قمری / 1736م. درگذشت. (معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 325)
فقیه و محدث و راوی کتاب جامع الکبیر سفیان ثوری. (ابن الندیم). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
فقیه و محدث و راوی کتاب جامع الکبیر سفیان ثوری. (ابن الندیم). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
جای کله ها، موضعی است در ساحل یهودا در نزدیکی کنارش یوشی 15:37 و دور نیست که صانان باشد میک 1:11 بعضی گمان برده اند که صنان جموع است و آن دهی است که به جنوب شرقی اشقلون واقع است و دیگران آن را زنایره دانسته اند که به مسافت دو میل و نیم از ریشه واقع میباشد. و دیگران بر آنند که خرابه های سنات میباشد که در شمال بیت جبرین واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
جای کله ها، موضعی است در ساحل یهودا در نزدیکی کنارش یوشی 15:37 و دور نیست که صانان باشد میک 1:11 بعضی گمان برده اند که صنان جموع است و آن دهی است که به جنوب شرقی اشقلون واقع است و دیگران آن را زنایره دانسته اند که به مسافت دو میل و نیم از ریشه واقع میباشد. و دیگران بر آنند که خرابه های سنات میباشد که در شمال بیت جبرین واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
جمع واژۀ صنو. رجوع به صنو شود، صنوان یا صنوان یا صنوان تثنیۀ صنو است. رجوع به صنو شود. (منتهی الارب) ، دو چاه نزدیک بهم که آب هر دو از یک چشمه باشد. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ صِنو. رجوع به صِنو شود، صَنوان یا صُنوان یا صِنوان تثنیۀ صنو است. رجوع به صنو شود. (منتهی الارب) ، دو چاه نزدیک بهم که آب هر دو از یک چشمه باشد. (منتهی الارب)
موضعی است به یمن. (معجم البلدان). قصبۀ یمن است. شهریست خرم و آبادان و هرچه از بیشتر نواحی یمن خیزد از این شهر خیزد و بانعمت ترین جائی است اندر همه یمن و اندر همه ناحیت عرب شهری نیست از وی بزرگتر و خرم تر و گندم و کشتهای دیگرشان بسالی دو بار ثمر دهد و جوسه بارویا چهار بار از غایت اعتدال هوای این شهر. و باره ای دارد از سنگ و گویند که نخستین بنائی که پس از طوفان کرده اند این است. (حدود العالم). نام صنعاء نخست ’ازال’ بود چون حبشیان بدانجا رسیدند و با روی سنگی آن شهر بدیدند، گفتند: این صنعت است، پس آن شهر را صنعاء نامیدند. و گویند منسوب است به صنعأبن ازال بن یقطن بن عابربن شالخ... و گویند چون وهرز بدانجا رسید، گفت: صنعه صنعه، یعنی حبشیان آنرا نیک برآورده اند. (معجم البلدان). رجوع به دائره المعارف اسلامی ذیل همین کلمه شود
موضعی است به یمن. (معجم البلدان). قصبۀ یمن است. شهریست خرم و آبادان و هرچه از بیشتر نواحی یمن خیزد از این شهر خیزد و بانعمت ترین جائی است اندر همه یمن و اندر همه ناحیت عرب شهری نیست از وی بزرگتر و خرم تر و گندم و کشتهای دیگرشان بسالی دو بار ثمر دهد و جوسه بارویا چهار بار از غایت اعتدال هوای این شهر. و باره ای دارد از سنگ و گویند که نخستین بنائی که پس از طوفان کرده اند این است. (حدود العالم). نام صنعاء نخست ’ازال’ بود چون حبشیان بدانجا رسیدند و با روی سنگی آن شهر بدیدند، گفتند: این صنعت است، پس آن شهر را صنعاء نامیدند. و گویند منسوب است به صنعأبن ازال بن یقطن بن عابربن شالخ... و گویند چون وهرز بدانجا رسید، گفت: صنعه صنعه، یعنی حبشیان آنرا نیک برآورده اند. (معجم البلدان). رجوع به دائره المعارف اسلامی ذیل همین کلمه شود
نام پسر نوح (ع) است. (برهان) (آنندراج). نام پسر سام بن نوح. (ناظم الاطباء). (حلیم و بردبار) پسر چهارمین حام است (سفر پیدایش 10:6) (اول تواریخ ایام 1:8) وی جد قبایل و طوایفی است که در اراضی غربی اردن سکونت می داشتند و حضرت نوح حام را که جد کنعانیان است لعنت نمود زیرا که هتک احترام پدر خود را نموده از وی حیا نکرد (سفر پیدایش 9:20- 25) از این روی تمام قوم کنعانیان این لعنت را بر خود برداشت نمودند چه که در ایام افتتاح فلسطین اسرائیلیان اکثر ایشان را به قتل رسانیدند و مابقی را طوق عبودیت بر گردن نهادند. (از قاموس کتاب مقدس). ابن کلبی گوید که او پسر نوح است ولی ازهری گویدکه او پسر سام بن نوح است و این درست است. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان و کنعانیون شود نام پدر نمرود علیه اللعنه. (برهان) (آنندراج). نام پدر نمرود. (ناظم الاطباء). و رجوع به پاورقی مادۀ قبل شود
نام پسر نوح (ع) است. (برهان) (آنندراج). نام پسر سام بن نوح. (ناظم الاطباء). (حلیم و بردبار) پسر چهارمین حام است (سفر پیدایش 10:6) (اول تواریخ ایام 1:8) وی جد قبایل و طوایفی است که در اراضی غربی اردن سکونت می داشتند و حضرت نوح حام را که جد کنعانیان است لعنت نمود زیرا که هتک احترام پدر خود را نموده از وی حیا نکرد (سفر پیدایش 9:20- 25) از این روی تمام قوم کنعانیان این لعنت را بر خود برداشت نمودند چه که در ایام افتتاح فلسطین اسرائیلیان اکثر ایشان را به قتل رسانیدند و مابقی را طوق عبودیت بر گردن نهادند. (از قاموس کتاب مقدس). ابن کلبی گوید که او پسر نوح است ولی ازهری گویدکه او پسر سام بن نوح است و این درست است. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان و کنعانیون شود نام پدر نمرود علیه اللعنه. (برهان) (آنندراج). نام پدر نمرود. (ناظم الاطباء). و رجوع به پاورقی مادۀ قبل شود
عبدالرزاق بن همام بن نافع الحمیری، مکنی به ابی بکر. از حفاظ حدیث و ثقات و از مردم صنعاء است. وی بسال 126 هجری قمری تولد یافت و حدود هفده هزار حدیث حفظ داشت. او را تصنیفی است در حدیث و کتابی در تفسیر قرآن. (الاعلام زرکلی ص 519). رجوع به عبدالرزاق... شود
عبدالرزاق بن همام بن نافع الحمیری، مکنی به ابی بکر. از حفاظ حدیث و ثقات و از مردم صنعاء است. وی بسال 126 هجری قمری تولد یافت و حدود هفده هزار حدیث حفظ داشت. او را تصنیفی است در حدیث و کتابی در تفسیر قرآن. (الاعلام زرکلی ص 519). رجوع به عبدالرزاق... شود
نام شهری است که مسکن یعقوب و مولد یوسف (ع) بوده است. (برهان) (آنندراج). نام شهری که یعقوب در آن مسکن داشت. (ناظم الاطباء). زمین کنعان زمینی است که ذریۀ کنعان در آنجا سکونت گزیدند. حد آن از جانب شمال از طریق حماه به شمال لبنان و از سوی مشرق دشت سوریه و دشت العرب به طرف جنوب، ولی از سوی مغرب تماماً به ساحل دریای متوسط امتداد نمی یافت چه هنوز مردم فلسطین در آن باقی بودند (سفر پیدایش 10:15) (کتاب صفنیا 2:5) و پس از آنکه بنی اسرائیل اراضی کنعان را تسخیر کردند نام کنعان به زمین اسرائیل (اول سموئیل 13:19) وزمین مقدس (کتاب زکریا 2:12) و زمین موعود (رسالۀ عبرانیان 11:9) و زمین عبرانیان (پیدایش 40:15) مبدل گردید. (از قاموس کتاب مقدس). سرزمینی که اولاد کنعان پس از بیرون شدن از مصر بدانجا رفتند: مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر نعیم مصردیده کس چه باید قحط کنعانش. خاقانی. ناقۀ کنعان دهد خساست بغداد آهوی مشک آید از فضای صفاهان. خاقانی. نخل بندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان. (گلستان). ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی. سعدی (گلستان). نشان یوسف گم کرده می دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید. سعدی. یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور. حافظ. و رجوع به مادۀ بعد و معجم البلدان و قاموس کتاب مقدس شود
نام شهری است که مسکن یعقوب و مولد یوسف (ع) بوده است. (برهان) (آنندراج). نام شهری که یعقوب در آن مسکن داشت. (ناظم الاطباء). زمین کنعان زمینی است که ذریۀ کنعان در آنجا سکونت گزیدند. حد آن از جانب شمال از طریق حماه به شمال لبنان و از سوی مشرق دشت سوریه و دشت العرب به طرف جنوب، ولی از سوی مغرب تماماً به ساحل دریای متوسط امتداد نمی یافت چه هنوز مردم فلسطین در آن باقی بودند (سفر پیدایش 10:15) (کتاب صفنیا 2:5) و پس از آنکه بنی اسرائیل اراضی کنعان را تسخیر کردند نام کنعان به زمین اسرائیل (اول سموئیل 13:19) وزمین مقدس (کتاب زکریا 2:12) و زمین موعود (رسالۀ عبرانیان 11:9) و زمین عبرانیان (پیدایش 40:15) مبدل گردید. (از قاموس کتاب مقدس). سرزمینی که اولاد کنعان پس از بیرون شدن از مصر بدانجا رفتند: مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر نعیم مصردیده کس چه باید قحط کنعانش. خاقانی. ناقۀ کنعان دهد خساست بغداد آهوی مشک آید از فضای صفاهان. خاقانی. نخل بندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان. (گلستان). ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی. سعدی (گلستان). نشان یوسف گم کرده می دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید. سعدی. یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور. حافظ. و رجوع به مادۀ بعد و معجم البلدان و قاموس کتاب مقدس شود
دو گلۀ شتر که یکی از آنها می آید و دیگری میرود. (منتهی الارب) ، بامداد و شبانگاه. (مهذب الاسماء). یعنی از بامداد تا زوال یک صرع است و از زوال تا غروب صرع دیگر. (منتهی الارب) ، روز و شب. (منتهی الارب) ، دو حال و دو وضع. (ناظم الاطباء)
دو گلۀ شتر که یکی از آنها می آید و دیگری میرود. (منتهی الارب) ، بامداد و شبانگاه. (مهذب الاسماء). یعنی از بامداد تا زوال یک صرع است و از زوال تا غروب صرع دیگر. (منتهی الارب) ، روز و شب. (منتهی الارب) ، دو حال و دو وضع. (ناظم الاطباء)