جدول جو
جدول جو

معنی صندوقدار - جستجوی لغت در جدول جو

صندوقدار
کسی که در اداره یا شرکت یا بانک مامور دریافت و پرداخت پول است
تصویری از صندوقدار
تصویر صندوقدار
فرهنگ فارسی عمید
صندوقدار(تَ فُ)
کسی که در اداره ها و بانکها پول را دریافت یا پرداخت می کند. خازن، مأمور حفظ صندوق. دارندۀ صندوق
لغت نامه دهخدا
صندوقدار
خزانه در، کسی که در حسابداریها متصدی کار صندوق است
تصویری از صندوقدار
تصویر صندوقدار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ قِ سِرر)
کنایه از رازدار و در مقام خوش طبعی و بی تکلفی گویند: من صندوق سر کسی نیستم که حرفهای مردم را نهان دارم، یعنی رازی که معلوم من است فاش میکنم. (آنندراج) :
جانم دریغ نیست ولیکن دل ضعیف
صندوق سر توست نخواهم که بشکند.
سعدی.
ساده لوح آن کس که کرد آیینه را صندوق سر
کی به دل اشرف ز کس پوشیده ماند راز من.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به صندوقچۀ سر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
عمل صندوقدار. رجوع به صندوق دار شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
موضعی است بشام. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صندوقداری
تصویر صندوقداری
عمل و شغل صندوقدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوق دار
تصویر صندوق دار
خاشکدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند قدار
تصویر بند قدار
تفنگچی بندقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوق داری
تصویر صندوق داری
خاشکداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوق دار
تصویر صندوق دار
خزانه دار، کسی که در بانک یا هر جای دیگر مسئول دریافت و پرداخت پول است
فرهنگ فارسی معین
بندقچی، بندقی، تفنگچی، تفنگدار، سلاحدار، مسلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد