جدول جو
جدول جو

معنی صنخه - جستجوی لغت در جدول جو

صنخه
(صَ نَ خَ)
چرک. ریم. (منتهی الارب). الدرن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ عَ)
کار. پیشه. (منتهی الارب). کار. (مهذب الاسماء). صنعت. رجوع به صنعت شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ مَ)
ناقه که بهر دو نوبت یک بار دوشیده شود. ج، صنمات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ مَ)
ماشورۀ پر و هر قدر از آن که میان کاواک باشد. (منتهی الارب). قصبهالریش کلها. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، سختی، بلا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ قَ)
جمل صنقه، شتر دفزک و کلان و ناقهصنقه کذلک یا آن مخصوص به نر است. (منتهی الارب). دراقرب الموارد آنرا بفتح نون ضبط کرده و نویسد: جمل صنقه، بزرگ سطبر و تا مبالغت را بود نه تأنیث
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ قَ)
جمع واژۀ صانق. رجوع به صانق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ قَ)
زمین سنگلاخ سوختۀ درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ فَ)
صنفهالثوب، حاشیۀ جامه هرچه باشد یا حاشیۀ آن جانب که ریشه و پرزه دارد یا آن جانب که ندارد، جانب. ناحیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
قریه ای است از قرای ذمارالیمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ جَ)
سنگ ترازو. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). معرب سنجه. رجوع به المعرب جوالیقی ص 215 سطر1 و سنجه شود
لغت نامه دهخدا
(صِ خَ)
واحد صمخ است. رجوع به صمخ شود
لغت نامه دهخدا
(صَ مِ خَ)
امراه صمخه، زن نرم و تازه بدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ وَ)
تأنیث صنو. (منتهی الارب). رجوع به صنو شود
لغت نامه دهخدا
(صاخْ خَ)
آواز سخت که گوش را کر کند، قیامت، بلا و سختی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
آماسیدگی استخوان از گزیدگی یا کوفتگی که اثر آن باقی باشد، داهیه. بلا. (منتهی الارب). و رجوع به صاخ شود
لغت نامه دهخدا
(صَخْ خَ)
آواز سنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ جَ)
نهری است بین دیار مصر و دیاربکر بالای آن پل بزرگی است که از عجایب آثار است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ نَ خِ)
شتر فربه، مرد بزرگ جثۀ درازبالا. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ فوق و مادۀ ذیل شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
اصل. بن. ج، اصناخ. (منتهی الارب). سنخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِنْ نَ)
شتر فربه، مرد بزرگ تن درازبالا. رجوع به دو مادۀ قبل شود، مرد گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ خَ / سَ نَ خَ)
بوی بد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ خَ)
گول و نادان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ خَ)
شترانی که شکمهای آنها از شدت تشنگی تنگ شده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ خَ)
زمین شوره. ج، صباخ. (منتهی الارب). رجوع به کلمه ذیل شود
لغت نامه دهخدا
(صَ خَ)
زمین شوره است. رجوع به صبخه شود
لغت نامه دهخدا
(صِ خِ)
شتر فربه، مرد بزرگ جثۀ درازبالا. رجوع به دو مادۀ ذیل شود، غورۀ خرمای خشک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صرخه
تصویر صرخه
افغان و بانگ، فریاد کردن، بانگ نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنخه
تصویر سنخه
بوی بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاخه
تصویر صاخه
کبودی داغ کوفتگی، آسیب غریو فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنخه
تصویر خنخه
تو دماغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمخه
تصویر صمخه
نرم و نازک: زن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنجه (وزنه) سنگ ترازو پارسی تازی گشته سنجک کفچک از ابزار های خنیا (قاشقک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبخه
تصویر صبخه
زمین شوره
فرهنگ لغت هوشیار
صنعت در فارسی: ورز فیار کرک فیدار مویند، کار پیشه، هنر، دسترنج ساختاری، ترفند، چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنخه
تصویر کنخه
(کشتی رانی) علم راجع به اتصال بسه ها (سواحل خلیج فارس)
فرهنگ لغت هوشیار