جدول جو
جدول جو

معنی صمیم - جستجوی لغت در جدول جو

صمیم
(پسرانه)
صمیمی، میانه، وسط، اوج و نهایت شدت یا ترقی چیزی
تصویری از صمیم
تصویر صمیم
فرهنگ نامهای ایرانی
صمیم
خالص، محض، اصل، اوج و شدت هر چیز، به ویژه گرما یا سرما
صمیم زمستان: سرمای سخت وسط زمستان
از صمیم قلب: کنایه از از ته دل، از روی میل، شوق و صدق
تصویری از صمیم
تصویر صمیم
فرهنگ فارسی عمید
صمیم
(صَ)
استخوان که بدان قوام عضو است. (منتهی الارب)، اصل چیزی و خالص و خلاصۀ آن. یقال: هو فی صمیم قومه، ای فی خالصهم و لبهم. (منتهی الارب). خالص. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). بی آمیغ.
- رجل صمیم، مرد خالص واحد و جمع در وی یکسان است.
- ، مرد ناشنوا که ادراک اصوات نکند. (غیاث اللغات). کر:
نوای مرثیۀ شام و شا (د) یا نۀ عید
گشادی از اثر انبساط گوش صمیم.
سیدمحمد عرفی (از آنندراج).
نصیحتی که به گوشم زبان عالم گفت
چنان بود که به گوش صمیم ابکم گفت.
حکیم حاذق گیلانی (از آنندراج).
و صحیح این کلمه اصم است و صمّاء.
، سرمای سخت. (منتهی الارب).
از زخم گام بارۀ تو در صمیم دی
بر کوه لاله رسته و بر دشت ضیمران.
مسعودسعد.
نسیم خلق تو گر در صمیم دی چو خضر
به خاره برگذرد بردمد ز خاره خضر.
سوزنی.
و اگر کسی خواهد که در صمیم زمستان از درختان برگ و شکوفه بیرون آید... (سندبادنامه ص 281). و در صمیم زمستان اول بهمن... سایۀ چتر جهانگیرش بر حدود کرمان افتاد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 23)، میان هر چیز. (غیاث اللغات).
تک او گر کند عجب نبود
وهم را در صمیم دل محصور.
مسعودسعد.
قهر تو گر طلایه به دریا کشد، شود
در در صمیم حلق صدف دانۀ انار.
؟ (جهانگشای جوینی).
لؤلؤ چقدر دارد اندر میان بحر
گوهر چه قیمت آرد اندر صمیم کان.
رشید وطواط.
، گرمای سخت، پوست خشک که از بیضه برآید. (منتهی الارب).
، (اصطلاح نجوم) آن است که بعد کوکب کمتر از شانزده دقیقه بود وقتی که مرکز او به مرکز آفتاب رسد در احتراق تا این قدر بگذرد و تصمیم از قوتهای ذاتیه کوکب است و دلیل غایت قوت و سعادت است برای آنکه بدان منزلت است که کسی در دل پادشاه جای گیرد و صمیمتین عطارد قوی تر است که بمثابه دو شمس باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). کوکب صمیم آن است که میان آفتاب و آن کوکب شانزده دقیقه یا کمتر باشد. و آنرا کوکب تصمیم و کوکب مصمم نیز گویند. (از مفاتیح العلوم)
لغت نامه دهخدا
صمیم
خالص، بی آمیغ
تصویری از صمیم
تصویر صمیم
فرهنگ لغت هوشیار
صمیم
((صَ))
خالص، اصل و خالص هر چیزی
تصویری از صمیم
تصویر صمیم
فرهنگ فارسی معین
صمیم
خالص، محض، بی آلایش، پاک، صمیمی، ناب، میان، وسط
متضاد: ناسره
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
ویژگی رابطه ای که کاملاً دوستانه باشد، یک دل، همدل
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
منسوب به صمیم. رجوع به صمیم شود. یکدل. صدیق یکتا. همدل. یگانه. چنانکه گذشت یکی از معانی صمیم خالص، است و این یا، را به آخر آن افزوده اند مانند ضروری..
لغت نامه دهخدا
ویستاخ خواتیک خاتیک خوانده می شود خودی خودمانی یکرنگ منسوب به صمیم: تصمیم آنست که ستاره با آفتاب باشد و یا بمقارنه او کمتر از شانزده دقیقه مانده بود و یا از مقارنه او گذشته بود کمتر از شانزده دقیقه تا بدین حد است ستاره را پس و پیش از آفتاب صمیمی خوانند، خالص و مخلص: دوست صمیمی. توضیح این کلمه بدین نحو در اصل صمیم بدون یاء است ولی در تداول فارسی یایی بدان افزایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
آهنگ، گزیر، گزیرش، آهنگ کردن، آهنگ داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
خودمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
بااخلاص، بامحبت، خالص، راستین، صمیم، مخلص، یکرنگ
متضاد: دورو، غیرصمیمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
يغلق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
Amicable, Cordial, Intimate, Wholehearted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
amical, cordial, intime, de tout cœur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
amichevole, cordiale, intimo, di cuore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
rafiki, wa karibu, kwa moyo wote
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
freundlich, herzlich, intim, von ganzem Herzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
дружелюбний , сердечний , інтимний , від душі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
przyjazny, serdeczny, intymny, z całego serca
دیکشنری فارسی به لهستانی
صمیمی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
دوستانہ , صمیمی , دل سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
বন্ধুত্বপূর্ণ , আন্তরিক , ঘনিষ্ঠ , আন্তরিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
เป็นมิตร , เป็นมิตร , ใกล้ชิด , จากใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
dostane, samimi, içten
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
amistoso, cordial, íntimo, de corazón
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
友好的 , 心温まる , 親密な , 心から
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
友好的 , 亲切的 , 亲密的 , 真心的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
дружелюбный , сердечный , интимный , искренний
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
친근한 , 친근한 , 친밀한 , 진심으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
ramah, intim, sepenuh hati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
मैत्रीपूर्ण , स्नेहपूर्ण , अंतरंग , पूरी तरह से दिल से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
vriendschappelijk, vriendelijk, intiem, van harte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
amigável, cordial, íntimo, de coração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
ידידותי , ידידותי , אינטימי , בלב שלם
دیکشنری فارسی به عبری