جدول جو
جدول جو

معنی صمعره - جستجوی لغت در جدول جو

صمعره
(صَ عَ رَ)
زمین درشت، پوست سر سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ)
پیه ناک گردیدن کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَسْ سُ)
بانگ کردن تو در گوش دیگری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
سخت ترش گردیدن شیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ ری یَ)
مار خبیث که فسون نپذیرد. (منتهی الارب). مار خبیث را نامند که گزیدۀ آن قابل علاج نباشد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(صَ مِ رَ)
بوی گرفته. (منتهی الارب). یدی من السمک صمره، منتنه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
شیر بی مزه. (منتهی الارب). اللبن لاحلاوه له. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
سخت. (منتهی الارب). الشدید. ما غلظمن الارض. (قطر المحیط). زمین درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
موضعی است در بلاد بنی حارث بن کعب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
نام اسب جراح بن اوفی و اسب یزید بن حذاق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
رنگ که به سرخی زند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ عِ رَ)
ارض معره، زمین کم گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَرْ رَ)
گناه، رنج. (دهار) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سختی. (دهار) (ترجمان القرآن) (از اقرب الموارد) ، خونبها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تاوان، تغییر رنگ رخسار از خشم، کارزار لشکر بی حکم امیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عیب. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معرت شود، خیانت. (اقرب الموارد). خیانت و در ’عاصم افندی’ جنایت. (از محیط المحیط) ، دغا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَرْ رَ)
ستاره ای است سوای کهکشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ستاره ای است فروسوی مجره یا فراسوی آن در ناحیۀ قطب شمال که در آن ستارگان بسیار است. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صمره
تصویر صمره
شیر بی مزه
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی معرت: بدی، گناه، آزار، زیان، تاوان، تباهکاری، خود جنگی جنگ بی پروانه فرمانده، زشت ناپسند، سرخ شدن: از خشم، آک (عیب)، سختی، دشنام، کار زشت
فرهنگ لغت هوشیار