جدول جو
جدول جو

معنی صمدحه - جستجوی لغت در جدول جو

صمدحه
(ثَ)
سخت شدن گرمی روز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ دَ حَ)
جاریه صلدحه، دختر پهناور. (منتهی الارب). عریضه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ دی یِ)
دهی از دهستان عشق آباد بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور، واقع در 30000 گزی شمال فدیشه. جلگه، معتدل. سکنۀ آن 226 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صُ حَ)
مهرۀ افسون که بدان زنها مردها را بند کنند. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ حَ)
مهره. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ)
مهرۀ افسون که بدان زنها مردها را بند کنند. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
سنگ بزرگ استوار و ثابت در زمین، بلند باشد از زمین یا برابر، ماده شتر که سالها بار نگیرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صمدیه
تصویر صمدیه
بزرگی، بی نیازی، پالودگی از خوی جانوری پالوده روانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدحه
تصویر صدحه
مهر افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمده
تصویر صمده
تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدحه
تصویر مدحه
مدحت در فارسی: سون ظفرین
فرهنگ لغت هوشیار