جدول جو
جدول جو

معنی صمد - جستجوی لغت در جدول جو

صمد
(پسرانه)
بی نیاز، غنی، مهتر، از نامهای خداوند، از اسماء حسنی
تصویری از صمد
تصویر صمد
فرهنگ نامهای ایرانی
صمد
مهتر، سرور، بی نیاز و پاینده، آنکه همه نیازمند او باشند، پناه نیازمندان، از صفات خداوند
تصویری از صمد
تصویر صمد
فرهنگ فارسی عمید
صمد
(صَ مَ)
از اسماء حسنی است:
هم نمودار سجود صمد است
شمنان را که هوای صنم است.
خاقانی.
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
صمد
(صَ مَ)
شیخ صمد، طاهر نصرآبادی در ترجمه وی چنین نویسد: از نواده های شیخ سعدی شیرازی است. مرد درویش و پاک طینت شکسته احوال بود. در زمان شاه جنت مکان شاه طهماسب جد پدری او که تیرانی بوده مواجب داشته. در زمان وزارت محمدخان آمده احکام جد خود را آورده آن وظیفه و مواجب را به اسم خود گذرانیده به شیراز رفت و در آنجا به امر کفش دوزی مشغول بود، محبت سرشاری به پسری بهمرسانیده او را متهم بفسق کردند از فرط تقوی و تعصب آلت تناسل خود را بریده در آن اوقات فوت شد این بیت از اوست:
چون قلم پرگار یک پا در شریعت استوار
پای دیگر سیر هفتاد و دو ملت میکنم.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 211).
رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
صمد
(صَ)
روزی است از ایام عرب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صمد
(صَ)
آبی است ضباب را. (معجم البلدان). در اقرب الموارد آرد: آبی است رباب را
لغت نامه دهخدا
صمد
مهتر، پناه نیازمندان، بی نیاز مطلق
تصویری از صمد
تصویر صمد
فرهنگ لغت هوشیار
صمد
((صَ مَ))
بی نیاز، آن که دیگران به او نیازمندند. از صفات خداوند
تصویری از صمد
تصویر صمد
فرهنگ فارسی معین
صمد
بی نیاز، غنی
متضاد: نیازمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صمت
تصویر صمت
خاموش شدن، ساکت شدن، خاموشی، سکوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امد
تصویر امد
غایت و نهایت و آخر چیزی، اجل، خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدد
تصویر صدد
قصد، آهنگ، عزم، منظور، مقصود
در صدد بودن (برآمدن): قصد داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمد
تصویر عمد
قصد کردن، آهنگ کاری کردن، ویژگی عملی که با قصد و نیت انجام شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صما
تصویر صما
سخت، محکم مثلاً صخرۀ صما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممد
تصویر ممد
مدد کننده، یاری کننده، یارومددکار
فرهنگ فارسی عمید
(صَ مَ)
منسوب به صمد. رجوع به صمد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
سنگ بزرگ استوار و ثابت در زمین، بلند باشد از زمین یا برابر، ماده شتر که سالها بار نگیرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
سخت و درست. (ناظم الاطباء). رست از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی که کاواک نباشد و میان خالی نبود. (ناظم الاطباء). رست. خلاف کاواک. مصمت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَمْ مَ)
مقصود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، هر چیز رست و سخت. (ناظم الاطباء). چیزی سخت و رست است که در آن ضعف نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج). سنگ سخت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمد
تصویر جمد
یخ، برف یخ، برف
فرهنگ لغت هوشیار
کوفتن، تنه زدن، بر خورد با دشواری صدمین: نادرست نویسی سدم سدمین (همگی واژه های پارسی که با سد آغاز می شود در روش فارسی نویسان با صاد می آید که نادرست است) کوفتن به هم کوفتن، کاری سخت رسیدن، از مرتبه صد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرد
تصویر صرد
بنای عالی، کاخ و بمعنی سرما و سردی
فرهنگ لغت هوشیار
دشواری، گزند شکنجه بلندی، درخت غار (واژه پارسی است وقار تازی گشته آن) گردوی امریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغد
تصویر صغد
پارسی تازی گشته سغد
فرهنگ لغت هوشیار
قصد چیزی را کردن، در پی کاری شدن، قصد نمودن، در پی تحصیل چیزی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمد
تصویر شمد
پارچه نازکی از کتان که در وقت خوابیدن بر روی کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفد
تصویر صفد
بند کردن، عطا
فرهنگ لغت هوشیار
نخچیر (شکار کرده شده)، دیگ مسی یا برنجی، از بیماری های شتر، یکی از سیمناد های نپی (سوره های قرآن)، از وات های تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمده
تصویر صمده
تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمد
تصویر سمد
همیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمد
تصویر خمد
فروکش، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمد
تصویر حمد
ستایش و شکر
فرهنگ لغت هوشیار
از سرما مردن، از میان بردن چشم آماه از بیماری ها چشم آماسیده، آب بدمزه، آب شور، چرکین: جامه، جمع رمداء، شترمرغان درد چشم، ورمی که در طبقه ملتحمه پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
آمدن ایاب: رفت و آمد مقابل رفت ذهاب، بازگشت، اقبال روی آوردن بخت خجستگی مقابل نیامد. یا آمد کار. خجستگی یمن میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمد
تصویر حمد
ستایش
فرهنگ واژه فارسی سره