جدول جو
جدول جو

معنی صماری - جستجوی لغت در جدول جو

صماری
(صُ ری ی)
شرم انسان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صماری
(صُ)
شرم انسان. (منتهی الارب). کون
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سماری
تصویر سماری
کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عماری
تصویر عماری
کجاوه، هودج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحاری
تصویر صحاری
صحراها، زمینهای پهناور بی آب و علف، دشت ها، بیابان ها، در کشاورزی زمینهایی که در آن زراعت می کنند، جمع واژۀ صحرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قماری
تصویر قماری
تهیه شده در قمار، برای مثال ز عود قماری یکی تخت کرد / سر تخته ها را به زر سخت کرد (فردوسی - ۲/۹۶)، مربوط به قمار مثلاً طاووس قماری
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
جمع واژۀ صمراد. (منتهی الارب). رجوع به صمراد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نماری
تصویر نماری
مالیات فوق العاده (ایلخانان) نماری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قمری، نازوها نازوان منسوب به قمار عود قماری: گرش بورزی بجای هیزم و گندم عود قماری بری و لوء لوء عمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماری
تصویر عماری
تابوت، تخته ای که مرده را بر روی آن گذارند و به گورستان میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صحرا، دشت ها دشت دشت هموار، بیابان بر بی آب و علف، جمع صحاری صحراوات، چند جفت یا بند که با هم تشکیل یک دسته و یک واحد زراعتی را دهند (خراسان)، ترکیبات اسمی: یا صحرا آذر گون. صحرایی همانند آتش. یا صحرا جان. عالم ارواح عرصه ارواح. یا صحرا دل. پهنه دل عرصه قلب. یا صحراسیم. صبح صادق. یا صحرا عشق. ملک عشق میدان عشق. یا صحرا غم. ملک غم وادی اندوه. یا صحرا فلک. عرصه فلک. یا صحرا قدسی. عالم لاهوت. یا صحراهند. هندوستان. یا صحرایقین. عالم یقین. ملک یقین. ترکیبات فعلی و تعبیرات: آن سرش صحراست. بسیار وسیع است. از صحراسر در آوردن، (جستن یافتن) مفت و رایگان یافتن، یا از صحرا نهادن، آشکار شدن پیدا کردن هویدا کردن، یا به صحرا افتادن، آشکار شدن، در معرض انظار قرار گفتن، یا سر به صحرا نهادن، گریختن فرار کردن، دیوانه شدن، یا صحرا که نمانده اید مگر صحرا مانده اید. به مهمانی که در رفتن شتاب دارد گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقاری
تصویر صقاری
دروغ آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماری
تصویر سماری
سفینه و کشتی و جهاز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماری
تصویر تماری
همگمانی
فرهنگ لغت هوشیار
ناوانی ملالت و درد سری که از افراط در نوشیدن انواع مشروب ایجاد شود
فرهنگ لغت هوشیار
ریشه های گوشت توضیح: در دکانهای کبابی و چلو کبابی گوشتی را که برای تهیه کباب آماده کرده اند بدوا همه رگ و ریشه های آنرا با کارد جدا کنند. این رگ وریشه ها را دمار گویند. و آنها را بنام دماری بفقیران فروشند و آنان آنها را پخته و سوپ رقیقی تهیه کرده و خورند. یا دمار از کسی (روزگار کسی یا نهاد کسی) بر آوردن (در آوردن) او را بسیار عذاب دادن ویرا سخت شکنجه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماری
تصویر عماری
((عَ))
کجاوه، محمل، هودج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحاری
تصویر صحاری
((صَ))
جمع صحرا، دشت ها، بیابان ها
فرهنگ فارسی معین
((خُ))
ملامت و دردسری که به علت عدم دسترسی فرد معتاد به مواد مخدر بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماری
تصویر سماری
((سُ))
کشتی، جهاز، سفینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماری
تصویر شماری
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماری
تصویر آماری
Statistical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statistique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آماری
تصویر آماری
estadístico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statistik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آماری
تصویر آماری
สถิติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statistisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آماری
تصویر آماری
统计的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statistico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آماری
تصویر آماری
estatístico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statystyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آماری
تصویر آماری
статистичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آماری
تصویر آماری
статистический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آماری
تصویر آماری
सांख्यिकीय
دیکشنری فارسی به هندی