جدول جو
جدول جو

معنی صلنقی - جستجوی لغت در جدول جو

صلنقی
(صَ لَ قا)
مرد بسیارگوی. (منتهی الارب). رجوع به صلنقاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ)
نسبت است به صلیق
لغت نامه دهخدا
(صَ)
محمد بن احمد بن عبدالله بن قاذویه البزاز، مکنی به ابی الفضل و معروف به ابن العجمی. وی به بغداد رفت و از ابوجعفر محمد بن احمد بن مسلمه المعدل و ابوالحسین احمد بن محمد بن بقور و جز این دو حدیث شنید. به خط وی یافت شد که مولد او به سال 431 هجری قمری به صلیق بوده است و در دوازدهم صفر 511 هجری قمری درگذشت و در تربت مصلی بواسط مدفون است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ قَ)
صوت صلنقع، بانگ و فریاد سخت. (منتهی الارب).
- رجل صلنقع، مرد رسا دلاور و توانا. (منتهی الارب).
- طریق صلنقع بلنقع، راه روشن و پیدا. (منتهی الارب)
سرکش. سرکشی غیر منقاد. (منتهی الارب). الشدید الشکیمه. (اقرب الموارد) ، ظریف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا