جدول جو
جدول جو

معنی صلمون - جستجوی لغت در جدول جو

صلمون
سایه دار، کوهی است در حوالی شکیم که ابی مالک از آنجا شاخها برای آتش زدن برج شکیم قطع نمود (سفر داوران 48 و 49، کتاب مزامیر 68:14) و آنرا کوه عیبال نیزمی گفتند و فعلاً به جبل السلامه معروف (است) و دور نیست که مبداء اشتقاق صلمون باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
صلمون
یکی از شجاعان داود. (کتاب دوم سموئیل 23:28) و در اول تواریخ ایام 11:29 عیلای خوانده شده است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سایه دار، یکی از منازل بنی اسرائیل است در دشت (سفر اعداد 33:41 و 42) که در شرقی ادوم بوده و بگمان یلمر و رومر صلمونه همان معان است و دیگران آنرا وادی الاثم دانسته اند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یونانی ساذج است. (از الفاظالادویه). فرفخ. (مخزن الادویه). عرفج. (تحفۀ حکیم مؤمن). ساذج صحرایی است و آن برگی باشد دوائی مانند برگ گردکان و آنرا به عربی عرفج بری خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
طلمون مظلوم، شخصی لادی که رئیس دربانان هیکل بوده. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
حربا را گویند و آن را بوقلمون و ابوقلمون نیز گویند. (آنندراج). بوقلمون. (ناظم الاطباء) (اشتنیگاس) ، پارچۀ الوان و گلی. (ناظم الاطباء) ، نام گلی است. (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ مَ)
موضعی است در دمشق و ابوعبید بکری گوید: در واح الداخله قلعه ای است بنام قلعون و آبهای ترشی دارد و از آن برای کشت و زرع استفاده کنند. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ماهی هائی که گوشت آنها برنگ گوشت ماهی آزاد است. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
میوۀ کبر است که به فارسی کورز گویندو آن رستنی باشد شبیه به گردۀ گوسفند و خرنوب نبطی همان است و به عربی ینبوت خوانند در دوشاب پروردۀ آن ادرار آورد و در سرکه پرورده شکم ببندد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلمون
تصویر سلمون
لاتینی تازی گشته آزاد ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلون
تصویر صلون
میوه کورز کور
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در منطقه ی آمل، تیر برق
فرهنگ گویش مازندرانی
بوقلمون
فرهنگ گویش مازندرانی