جدول جو
جدول جو

معنی صلدحه - جستجوی لغت در جدول جو

صلدحه(صَ دَ حَ)
جاریه صلدحه، دختر پهناور. (منتهی الارب). عریضه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ حَ)
نوعی از رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وزناً و معناً مانند کلتحه است. (از اقرب الموارد). و رجوع به کلتحه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برگردانیدن درم ها را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ طَ حَ)
زن پهناور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ دِمَ)
تأنیث صلدم است. رجوع به صلدم شود
لغت نامه دهخدا
(صَ / صُ لَ دَ حَ)
ماده شتر پهناور توانا، خاص بالاناث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَیْهْ)
ستردن موی سر کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
سخت شدن گرمی روز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ حَ)
مهرۀ افسون که بدان زنها مردها را بند کنند. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ حَ)
مهره. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ)
مهرۀ افسون که بدان زنها مردها را بند کنند. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
ناقه صلده، شتر مادۀ بی شیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
سنگ پهن. (منتهی الارب). الحجر العریض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ حَ)
آشتی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدحه
تصویر صدحه
مهر افسون
فرهنگ لغت هوشیار