جدول جو
جدول جو

معنی صلخم - جستجوی لغت در جدول جو

صلخم
(صِلْ لَ)
رسا. سخت استوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صلخم
(صَ خَ)
استوار سخت رسا، جبل صلخم، کوه بلند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لخم
تصویر لخم
گوشتی که چربی و استخوان نداشته باشد، گوشت خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلخم
تصویر بلخم
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، پلخم، پلخمان، دستاسنگ، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلخم
تصویر پلخم
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخمان، دستاسنگ، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلعم
تصویر صلعم
اختصار صلّی الله علیه و سلم
فرهنگ فارسی عمید
(صِلْ لَ)
نرۀ ستور و مرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لَ)
شتر دفزک کلان جثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بیماریی است سخت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شکرخوابی یا خواب گران. (منتهی الارب). خواب سبک و طولانی. (ناظم الاطباء) ، گران از هرچیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صِ قِ)
گنده پیر کلانسال و سطبر. (منتهی الارب). العجوز الکبیره. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ)
آنکه بعض دندان خود را بر بعضی زند. (منتهی الارب) (تاج العروس) ، شیر بیشه. (منتهی الارب) ، شتر فربه. (منتهی الارب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(صَ خا)
ابل صلخی، شتران گرگین. (منتهی الارب). رجوع به صلخاء شود
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ دَ)
جمل صلخدم، شتر قوی دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
فلاخن که آلت سنگ اندازی باشد. (برهان). پلخم. فلخمان. پلخمان. فلخمه. فلاخن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(صِلْ لَ)
شتر قوی سخت یا تیزخاطر چالاک. (منتهی الارب). رجوع به صلخد، صلاخد و صلخاد شود
لغت نامه دهخدا
(صِ لَ)
جمل صلخد، شتر قوی سخت یا تیزخاطر چالاک. (منتهی الارب). رجوع به لغت فوق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ خَ)
جمل صلخد، شترقوی سخت یا تیزخاطر چالاک. ج، صلاخد. (منتهی الارب). رجوع به لغت ذیل، صلخاد، صلخدی ̍ و صلاخد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ خَ)
نصر گوید: کوهی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
بعیر صلخام، شتر دراز یا شتر قوی سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ/ صِ / صُلْ لا)
مغز کنار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ خَ)
مشتۀ حلاجان را گویند، و آن آلتی باشد از چوب که بر زه کمان زنند تا پنبه حلاجی شود. (برهان). محلاج ندافان بود. (اسدی) :
گر بخواهی که بفخمند تو را پنبه همی
من بیایم که یکی فلخم دارم کاری.
حکاک (از اسدی).
، قفل صندوق، دخمه و مقبرۀ گبران. (برهان). مصحف دخمه است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(قِلْ لَ)
شتر سطبر بزرگ کوهان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / پَ خِ)
فلاخن را گویند و آن کفه ای است که از پشم یا از ابریشم بافند و بر دو طرف آن دو ریسمان بندند و شبانان و شاطران بدان سنگ اندازند. (برهان قاطع). قلاب سنگ. و بعضی به بای تازی گفته اند. (فرهنگ رشیدی). قلماسنگ:
گله بانان او نهند از قدر
مهر و مه را چو سنگ در پلخم.
مؤیدالدین (از فرهنگ رشیدی).
قلخم معرب آن است
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ خِم م)
استوار سخت، جبل مصلخم، کوه بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ خَ)
فلاخن، و آن کفه ای باشد که از ابریشم یا از پشم بافند و دو ریسمان بر دو طرف آن بگذرانند و شاطران و شبانان ومزارعان بدان سنگ اندازند. (از برهان) (از هفت قلزم). چیزی که بدان سنگ اندازند و آن را فلاخان و فلاخن و کلاسنگ نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). بلخمان. پلخم. پلخمان. پلخمو، در تداول عامۀ خراسان:
گله بانان او نهند از قدر
مهر و مه را چو سنگ در بلخم.
مؤیدالدین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه (پشمی یا ابریشمی) سازند و بدان سنگ اندازند. توضیح بعض استادان فلاخن را با من و گلشن قافیه کرده اند ازینرو بعضی فلاخن بضم خای معجمه - که مشهور است - خطا دانسته اند. آلتی است از چوب که بر زه کمان زنند تا پنبه حلاجی شود مشته حلاجان: گر تو بخواهی (تو خواهی) که بفخمند ترا پنبه همی - من بیایم که یک فلخم دارم کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلدم
تصویر صلدم
شیر بیشه، اسپ سخت سم
فرهنگ لغت هوشیار
کاهیده صلی الله علیه و سلم درود و آفرین خدا بر او باد نشانه اختصاری صلی الله علیه و سلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلخم
تصویر پلخم
قلاب سنگ قلماسنگ فلاخن
فرهنگ لغت هوشیار
کفه ای باشد که از ابریشم یا از پشم ببافند و دو ریسمان بردو طرف آن بگذرانند و شاطران و شبانان بدان سنگ اندازند فلاخ سنگ اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخم
تصویر صخم
آفتابسوختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلخم
تصویر فلخم
((فَ لْ خَ))
فلخمه، مشته حلاجی که بر زه کمان می زنند تا پنبه حلاجی شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلخم
تصویر فلخم
((فَ لَ))
فلاخن، قلاب سنگ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخمه، فلماخن، فلخمان، پلخم، فلاخان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلعم
تصویر صلعم
((صَ عَ))
نشانه اختصاری «صلی الله علیه و سلم»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلخم
تصویر پلخم
((پَ لَ))
فلاخن، قلاب سنگ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخم، فلخمه، فلماخن، فلخمان، فلاخان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلخم
تصویر بلخم
((بَ خَ))
فلاخن، سنگ انداز
فرهنگ فارسی معین