ابن عوسجه، مکنی به ابی الزهراء، وی از بنی سعد بن دارم و صاحب نوادری است. ابن عبد ربه ذکر او را در عقدالفرید آورده است. رجوع به عقدالفرید چ محمدسعید عریان صص 78-79 ج 4 شود ضبی. شاعری است منسوب به ضبه بن ادّ. (منتهی الارب) (تاج العروس) ابن فهمی. وی شاعری است منسوب به فهم بن مالک. (منتهی الارب)
ابن عوسجه، مکنی به ابی الزهراء، وی از بنی سعد بن دارم و صاحب نوادری است. ابن عبد ربه ذکر او را در عقدالفرید آورده است. رجوع به عقدالفرید چ محمدسعید عریان صص 78-79 ج 4 شود ضبی. شاعری است منسوب به ضبه بن اُدّ. (منتهی الارب) (تاج العروس) ابن فهمی. وی شاعری است منسوب به فهم بن مالک. (منتهی الارب)
عبدی، نام وی قثم بن خبیئه از عبدالقیس و شاعری مفلق است. از اوست: اذا قلت یوماً لمن قد تری ارونی السری اروک الغنی و سرک ما کان عند امرئی و سر الثلاثه غیر الخفی. رجوع به عیون الاخبار ابن قتیبه، عقدالفرید چ محمدسعید عریان، الشعر و الشعراء ابن قتیبه و شدالازار ص 365 شود
عبدی، نام وی قثم بن خبیئه از عبدالقیس و شاعری مفلق است. از اوست: اذا قلت یوماً لمن قد تری ارونی السری اروک الغنی و سرک ما کان عند امرئی و سر الثلاثه غیر الخفی. رجوع به عیون الاخبار ابن قتیبه، عقدالفرید چ محمدسعید عریان، الشعر و الشعراء ابن قتیبه و شدالازار ص 365 شود
نام شهری معروف گرمسیر مابین پنجاب و سند. و معنی ترکیبی آن ’مقر اصلی’ چه ’مول’ به معنی اصل و ’تان’ به معنی جای است. (آنندراج). نام شهری در هندوستان. (ناظم الاطباء). شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت و نام آن بت مولتان است و جای استوار است و با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند. (حدود العالم چ ستوده ص 68). شهری است در هند در نزدیکی غزنه و مردم آن از دیرباز مسلمانند. (معجم البلدان). شهری است در پنجاب که در 31 کیلومتری جنوب غربی لاهور و 582 کیلومتری شمال غربی دهلی قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است در شمال غربی پاکستان غربی و 358200 تن سکنه دارد و یکی از مراکز صنعتی پاکستان است. (از اعلام المنجد) : من بدین اسیوط فوطه ای دیدم از صوف گوسفند کرده که مثل آن نه به لهاور دیدم و نه به ملتان. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 90). سند مملکتی بزرگ است از اقلیم دویم و بلاد بزرگش منصوره و ملتان و لهاور و... (نزهه القلوب چ لیدن ص 259). و رجوع به مولتان شود
نام شهری معروف گرمسیر مابین پنجاب و سند. و معنی ترکیبی آن ’مقر اصلی’ چه ’مول’ به معنی اصل و ’تان’ به معنی جای است. (آنندراج). نام شهری در هندوستان. (ناظم الاطباء). شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت و نام آن بت مولتان است و جای استوار است و با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند. (حدود العالم چ ستوده ص 68). شهری است در هند در نزدیکی غزنه و مردم آن از دیرباز مسلمانند. (معجم البلدان). شهری است در پنجاب که در 31 کیلومتری جنوب غربی لاهور و 582 کیلومتری شمال غربی دهلی قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است در شمال غربی پاکستان غربی و 358200 تن سکنه دارد و یکی از مراکز صنعتی پاکستان است. (از اعلام المنجد) : من بدین اسیوط فوطه ای دیدم از صوف گوسفند کرده که مثل آن نه به لهاور دیدم و نه به ملتان. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 90). سند مملکتی بزرگ است از اقلیم دویم و بلاد بزرگش منصوره و ملتان و لهاور و... (نزهه القلوب چ لیدن ص 259). و رجوع به مولتان شود
پدر درید و عم او که مالک است. (منتهی الارب). میدانی در مجمع الامثال آرد: گویند الصمتان، صمۀ جشمی پدر درید و جعدبن شماخ است و این بدان ماند که گویند العمران و القمران و دواسم را مقارن آورده اند بدان جهت که صمه جعد را در اینجا بکشت و پس از زمانی صمه هم بدانجا بقتل رسید و بین بنی مالک و یربوع جنگ درپیوست و آن را یوم الصمتین گفتند. (مجمع الامثال). رجوع به معجم البلدان شود
پدر درید و عم او که مالک است. (منتهی الارب). میدانی در مجمع الامثال آرد: گویند الصمتان، صمۀ جشمی پدر درید و جعدبن شماخ است و این بدان ماند که گویند العمران و القمران و دواسم را مقارن آورده اند بدان جهت که صمه جعد را در اینجا بکشت و پس از زمانی صمه هم بدانجا بقتل رسید و بین بنی مالک و یربوع جنگ درپیوست و آن را یوم الصمتین گفتند. (مجمع الامثال). رجوع به معجم البلدان شود
گیاهی است دشتی. (منتهی الارب) : و وجدت بها صلالاً من الربیع من خضمه خمط و صلیان... (البیان و التبیین چ 1351 ج 2 ص 129 هجری قمری). قال ای شی ترتعی الابل ؟ قالوا نصیاً و صلیاناً. (البیان و التبیین ج 2 ص 132)
گیاهی است دشتی. (منتهی الارب) : و وجدت بها صلالاً من الربیع من خضمه خمط و صلیان... (البیان و التبیین چ 1351 ج 2 ص 129 هجری قمری). قال ای شی ترتعی الابل ؟ قالوا نصیاً و صلیاناً. (البیان و التبیین ج 2 ص 132)
از گیاهانی است که در قدیم و امروز نزد عرب پسندیده بوده و هست برخی پنداشته اند از گیاهان بلاد ما نیست، و این قول بر اساسی نیست. نبات آن نبات زرع و ساقهای آن نیز چنین است. گلهای آن خوشه مانند است بسان نی های خرد و خوشه های فراوان دارد. چون خوشه ها برشد خود رسدگسترده و سپید شود و فراوان گردد، و او را دانه ای باریک است مایل بزردی. شیرۀ برگ این نبات را در چشم کشند، سپیدی چشم را نافع بود. (مفردات ابن بیطار)
از گیاهانی است که در قدیم و امروز نزد عرب پسندیده بوده و هست برخی پنداشته اند از گیاهان بلاد ما نیست، و این قول بر اساسی نیست. نبات آن نبات زرع و ساقهای آن نیز چنین است. گلهای آن خوشه مانند است بسان نی های خرد و خوشه های فراوان دارد. چون خوشه ها برشد خود رسدگسترده و سپید شود و فراوان گردد، و او را دانه ای باریک است مایل بزردی. شیرۀ برگ این نبات را در چشم کشند، سپیدی چشم را نافع بود. (مفردات ابن بیطار)
از جملۀ چهارچوب در، آن دو چوب را گویند که درپهلوهای در خانه باشد. (برهان). بازوهای چارچوب درخانه. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلان است. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). و رجوع به کلان شود
از جملۀ چهارچوب در، آن دو چوب را گویند که درپهلوهای در خانه باشد. (برهان). بازوهای چارچوب درخانه. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلان است. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). و رجوع به کلان شود
نعت فاعلی از غلتیدن. غلتنده. آنچه میغلتد. غلطان: درآمد ز زین گشت غلتان به خاک همی گفت کای راست دادار پاک. اسدی (گرشاسب نامه). بماندش یکی نیمه بر زین نگون دگر نیمه غلتان ابر خاک و خون. اسدی (گرشاسب نامه). من شسته به نظاره و انگشت همی گز وآب مژه بگشاده و غلتان شده چون گوز. سوزنی. ، هرچیز گرد و مدور، مروارید. (ناظم الاطباء). رجوع به غلطان شود
نعت فاعلی از غلتیدن. غلتنده. آنچه میغلتد. غلطان: درآمد ز زین گشت غلتان به خاک همی گفت کای راست دادار پاک. اسدی (گرشاسب نامه). بماندش یکی نیمه بر زین نگون دگر نیمه غلتان ابر خاک و خون. اسدی (گرشاسب نامه). من شسته به نظاره و انگشت همی گز وآب مژه بگشاده و غلتان شده چون گوز. سوزنی. ، هرچیز گرد و مدور، مروارید. (ناظم الاطباء). رجوع به غلطان شود