جدول جو
جدول جو

معنی صلبوب - جستجوی لغت در جدول جو

صلبوب
(صُ)
نای. (منتهی الارب). مزمار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
صلبوب
نای که نوازند
تصویری از صلبوب
تصویر صلبوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلبوب
تصویر جلبوب
عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، ازفچ، نویچ، دارسج، پاپیتال، نیژ، لوک، غساک
فرهنگ فارسی عمید
(لُ)
جمع واژۀ لب. (منتهی الارب) : حبوب و لبوب نضج و نما نیافت و انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت. (سندبادنامه ص 122)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
رباینده (مذکر و مؤنث در وی یکسان است). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ریخته از آب و مانند آن. (منتهی الارب). آنچه ریخته شود بر عضو انسان ریختنی فراخ، از آب و جز آن. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، حروف ملبوب، سه حرف از الفبا را گویند که در تلفظ حرف اول و آخر آنها یکی است یعنی میم و نون و واو. (ناظم الاطباء). رجوع به ’حرف ملبوبی’ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به دانایی ستوده. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد به دانایی و عقل ستوده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بعیر ملبوب، شتر پالان بسته. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر پیش بند پالان بربسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
جمعه الصلبوت، روز جمعه ای که وفات عیسی در آن روز بود:
زآنکه عیسیت را سوی لاهوت
هست در راه جمعه الصلبوت.
سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 112)
لغت نامه دهخدا
نام جزیره کوچکی است بین شطالعرب که یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آبادان است. این دهستان در باختر آبادان واقع است. هوای آن گرمسیر و مرطوب و آب آن از شطالعرب است. در این جزیره 39 قریۀ کوچک متصل بهم وجود دارد. جمعیت آن در حدود 8 هزار تن میباشد. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری ومحصول عمده آنجا خرما است. قرای مهم آن عبارتند ازنعیمه، رضاگاهی، چومه، راس. ساکنین از طایفۀ فرهانی و موطوری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
دشوار. سخت. ج، صعابیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
فریبنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). یقال: رجل خلبوب
لغت نامه دهخدا
(اُ)
دانۀ خستۀ کنار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
لغت نبطی است و به اندلس حریف الاملس بحای مهمله و در بلاد دیگر عصا هرمس و خصی هرمس بخای معجمه و صاد مهمله و دیسقوریدوس در رابعه نوشته که آنرا الیثور رسطس و بعضی برسانیون و بعضی اربوطانون نامند. و آنرا خواصی طبی است. (از مخزن الادویه ص 231). و رجوع به سلمه و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
نیک سیاه از مو و غیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صلبوت
تصویر صلبوت
مصلوب کردن عیسی، روز جمعه ای که عیسی را بردار کردند جمعه الصبوت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لب، مغز ها دانه ها جمع لب دانه ها مغزها: حبوب و لبوب نضج و نمانیافت و انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلبوب
تصویر حلبوب
سلمه سرمک، موی سیاه سلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلبوب
تصویر جلبوب
گیاهی است که بر درخت پیچد عشقه حبل المساکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبوت
تصویر صلبوت
((صَ))
روز جمعه ای که عیسی را بر دار کردند، جمعه الصلبوت
فرهنگ فارسی معین