جدول جو
جدول جو

معنی صلاطح - جستجوی لغت در جدول جو

صلاطح
(صُ طِ)
پهناور. (منتهی الارب).
- صلاطح ٌ بلاطح ٌ، از اتباع است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلاح
تصویر صلاح
مصلحت، نیکوکار شدن، مقابل فساد، خیر، نیکی، نیک شدن، نیکو شدن
فرهنگ فارسی عمید
(بُ طِ)
سلاطح بلاطح، پهن، از اتباع است. (منتهی الارب) : شی ٔ سلاطح بلاطح، چیزی عریض و پهن، و بلاطح از اتباع است. (از ذیل اقرب الموارد) ، جمع واژۀ بلقعه. (اقرب الموارد). رجوع به بلقعه شود
لغت نامه دهخدا
(سُ طِ)
پهناور. (آنندراج). عریض. (اقرب الموارد). پهن و عریض و فراخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ فِ)
دراهم، واحد ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ طَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(صَ)
نام مکه شرفهاالله تعالی است. (منتهی الارب). نامی است مکه را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ابن احمد بن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است. وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فصول در علم اصول بود و او را نظمی است. وی به سال 1015 هجری قمری تولد و به سال 1070 درگذشت. (الاعلام زرکلی ج ص 434)
ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفۀ بزرگ قرن هشتم هجری. او راست: انیس الطالبین و عده السالکین فی مناقب خواجه بهاءالدین که به سال 785 از کتابت آن فارغ شده است. نسخه ای از این کتاب در کتاب خانه دهخدا موجود است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هم دیگر آشتی کردن. (منتهی الارب). آشتی و مصالحه. (غیاث اللغات) ، نیکوئی کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ طَ)
سطبر فربه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شاهندن سزاواری، نیکی، آشتی، راستی و درستی نیکی کردن مقابل فساد، نیک شدن نیکو کار گشتن، آشتی کردن، نیکی نیکوکاری مقابل فساد، شایستگی سزاواری اهلیت. یا به صلاح باز آمدن، بهبود یافتن به شدن، اصلاح شدن درست شدن، یا به صلاح باز آوردن، آشتی دادن صلح دادن، نیکی، عیش، مصلحت، بسامانی، خیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاح
تصویر صلاح
((صَ))
نیکی کردن، نیک شدن، آشتی کردن، نیکوکاری
فرهنگ فارسی معین
صوابدید، مصلحت، خوبی، خیر، نیکی، آشتی، صلح، اهلیت، شایستگی
متضاد: فساد
فرهنگ واژه مترادف متضاد