جدول جو
جدول جو

معنی صلاح - جستجوی لغت در جدول جو

صلاح
مصلحت، نیکوکار شدن، مقابل فساد، خیر، نیکی، نیک شدن، نیکو شدن
تصویری از صلاح
تصویر صلاح
فرهنگ فارسی عمید
صلاح
(صَ)
نام مکه شرفهاالله تعالی است. (منتهی الارب). نامی است مکه را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
صلاح
(صَ)
ابن احمد بن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است. وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فصول در علم اصول بود و او را نظمی است. وی به سال 1015 هجری قمری تولد و به سال 1070 درگذشت. (الاعلام زرکلی ج ص 434)
ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفۀ بزرگ قرن هشتم هجری. او راست: انیس الطالبین و عده السالکین فی مناقب خواجه بهاءالدین که به سال 785 از کتابت آن فارغ شده است. نسخه ای از این کتاب در کتاب خانه دهخدا موجود است
لغت نامه دهخدا
صلاح
(تَ)
هم دیگر آشتی کردن. (منتهی الارب). آشتی و مصالحه. (غیاث اللغات) ، نیکوئی کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صلاح
شاهندن سزاواری، نیکی، آشتی، راستی و درستی نیکی کردن مقابل فساد، نیک شدن نیکو کار گشتن، آشتی کردن، نیکی نیکوکاری مقابل فساد، شایستگی سزاواری اهلیت. یا به صلاح باز آمدن، بهبود یافتن به شدن، اصلاح شدن درست شدن، یا به صلاح باز آوردن، آشتی دادن صلح دادن، نیکی، عیش، مصلحت، بسامانی، خیر
فرهنگ لغت هوشیار
صلاح
((صَ))
نیکی کردن، نیک شدن، آشتی کردن، نیکوکاری
تصویری از صلاح
تصویر صلاح
فرهنگ فارسی معین
صلاح
صوابدید، مصلحت، خوبی، خیر، نیکی، آشتی، صلح، اهلیت، شایستگی
متضاد: فساد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
برطرف کردن عیب و ایراد چیزی، درست کردن مثلاً اصلاح خط فارسی،
تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و صورت، برطرف کردن ایرادات نوشته، ویرایش کردن مثلاً این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد،
از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آموزش
اصلاح دادن: صلح دادن، آشتی دادن، صلح و آشتی برقرار کردن
اصلاح کردن: به سامان آوردن، سر و سامان دادن، درست کردن، تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت، نیکو کردن، صحیح کردن عبارت، درست کردن نوشته ای، مرمت کردن، تعمیر کردن، رفع اختلاف کردن، سازش دادن میان دیگران، آشتی کردن با هم
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
نسبت است به صلاح. رجوع به صلاح شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شیخ عبدالله افندی. وی یکی از متأخران شعرای عثمانی و مشایخ طریقت عشاقیه و از اهالی بالبکسیری است. او به سال 1130 هجری قمری متولد شده و مدتی منشی و رئیس دفتر صدراعظم حکیم اوغلی علی پاشا بود، سپس به ادرنه عزیمت کرد و بدست شیخ جمال الدین عشاقی توبه یافت. آنگاه دیگر بار به معیت پاشای مذکور به مصر سفر کرد. هنگام بازگشت به سال 1174 به مشیخت آستانۀ طاهرآغا نایل شد و به سال 1197 درگذشت. چند رساله و اشعار بسیار دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
ویرایش، سامان دادن، آراستن، پیراستن موی، سازش دادن به کردن نیک کردن بسامان کردن سازش دادن، آرایش دادن صورت و موی سر، جمع اصلاحات. راست کردن عصا و چوب را بر آتش، بصلاح آوردن، سازش کردن، آراستن، درست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
((اِ))
سر و سامان دادن، تصحیح کردن، کوتاه و مرتب کردن موی سر و صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
Remediation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
remédiation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
remediasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
اصلاح
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
প্রতিকার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
uharibifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
iyileştirme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
복구
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
補修
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
תִקוּן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
सुधार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
naprawa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
การแก้ไข
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
remediëring
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
remediación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
rimedio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
remediação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
补救
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
виправлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
Abhilfe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
исправление
دیکشنری فارسی به روسی
اصلاح، تصحیح
دیکشنری اردو به فارسی