جدول جو
جدول جو

معنی صقوان - جستجوی لغت در جدول جو

صقوان
(صَ قَ)
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. در 62000 گزی جنوب خاوری اردکان و 1000گزی راه فرعی بیضا به زرقان. جلگه. معتدل و مالاریائی. سکنه 115 تن. آب از چشمه. محصول آنجا غلات، چغندر. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی ایشان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفوان
تصویر صفوان
روشنی، صفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوان
تصویر صوان
هرنوع محفظۀ نگه داری اشیا مانند جامه دان یا صندوقچه
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
ابن ادریس ابراهیم بن عبدالرحمان بن عیسی التجیبی مکنی به ابی بکر. یاقوت آرد: وی ادیبی کاتب و شاعری سریعالخاطر بود. او از پدرخود و از قاضی ابن ادریس و ابن غلیون و ابوالولیدبن رشد فرا گرفت. او یکی از افاضل ادباء معاصر اندلس است. تولد وی به سال 560 بود و به سال 598 به مرسیه درگذشت، و سن او به چهل سال نرسیده بود. او راست: کتاب زادالمسافر و رحلته، العاجله در دو مجلد که طرفی از نثر و نظم وی در این دو کتاب آمده است. از اوست:
قد کان لی قلباً فلما فارقوا
سوّی جناحاً للغرام وطارا
و جرت سحاب للدموع فأوقدت
بین الجوانح لوعه و اوارا
و من العجائب ان فیض مدامعی
ماء و یثمرفی ضلوعی نارا.
(معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 ص 269).
و رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 193 شود. در کشف الظنون نویسد او راست: بدایه المتحیره و عجاله المتوفره. و رجوع به تجیبی شود
لغت نامه دهخدا
(صُوْ وا)
جمع واژۀ صائن. رجوع به صائن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ قَ)
تثنیۀ نقا. (از اقرب الموارد). دو ریگ توده. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به نقا شود
لغت نامه دهخدا
خیمه و قصر، (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صنو. رجوع به صنو شود، صنوان یا صنوان یا صنوان تثنیۀ صنو است. رجوع به صنو شود. (منتهی الارب) ، دو چاه نزدیک بهم که آب هر دو از یک چشمه باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
خرنوب الخنزیر. حب الکلی. اناغورس. رجوع به حب الکلی شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صقب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از قراء ساوه توابع قم. (تاریخ قم ص 140)
لغت نامه دهخدا
حاجب مروان بن محمد بوده است، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 190)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
موضعی است در این بیت از تمیم بن مقبل که ابری را ستاید:
و طبق ایوان القبائل بعد ما
کسا الرزن من صفوان صفواً و اکدرا.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صَ فَ)
جمع واژۀ صفواء. (منتهی الارب). رجوع بدان کلمه شود، سنگ ساده و لغزان. (ترجمان علامۀ جرجانی). سنگ هموار. (غیاث اللغات).
- یوم صفوان، روز سرد بی ابر. (منتهی الارب). روزی صافی و سرد. (مهذب الاسماء).
، روز دوم از ایام سرما. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَقْ)
نعت مؤنث است از دقی. (از منتهی الارب). مؤنث دقوی، یعنی ماده شتربچه ای که از شیر زیاد خوردن، شیر ناگوارد شده باشد مر او را. (ناظم الاطباء). شتربچه ای که شیر بسیار خورده باشد در نتیجه شکم وی فاسد شده بکار افتاده باشد. (از اقرب الموارد). دقی. و رجوع به دقّی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
تثنیۀ صبا. (منتهی الارب). رجوع به صبا شود
لغت نامه دهخدا
(صِ بْ)
جمع واژۀ صبی. (منتهی الارب). رجوع به صبی شود
لغت نامه دهخدا
(حَقْ)
تثنیۀ حقو. دو تهیگاه. دو آبگاه. (منتهی الارب). رجوع به حقو شود
لغت نامه دهخدا
(صَوْ وا)
جمع واژۀ صوّانه. رجوع بدین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیوان
تصویر صیوان
کاخ، چادر تاژ پارچه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصوان
تصویر قصوان
دمریشینه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنوان
تصویر صنوان
خرمابنان یک بیخه، دو جوی از یک چشمه، برادران تنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبوان
تصویر صبوان
جمع صبی، کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوان
تصویر صوان
جامه دان، تخته جامه، گنجه، تپنگو (صندوق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلوان
تصویر صلوان
خرنوب خوکی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار