- صفیحه
- رویه پهن، دشنه پهن، پوست پوسته، آوند آهنی، تخت پهن و هموار تخته شمشیر پهناور، روی پهن از هر چیزی، سنگ پهن، پوست (صورت)، هر یک از هشت استخوان که جمجمه مرکب از آنهاست قبیله، (اسطرلاب) جسمی که محیط باشد با دو دایره متساوی و متوازی و سطحی که واصل باشد میان دو محیط این دو دایره و صحفه ای که بر آن آفاق اقالیم سبعه نوشته باشند آن را صفیحه آفاقی نامند، جمع صفایح (صفائح)
معنی صفیحه - جستجوی لغت در جدول جو
- صفیحه
- شمشیر پهن، سنگ پهن، روی هر چیز پهن
- صفیحه ((صَ حَ))
- شمشیر پهناور، سنگ پهن، روی پهن هر چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث صحیح: درست مونث صحیح: عقیده صحیحه
سوتوات ها: ز ص س یا حروف صفیره. حروفی که هنگام تلفظ آنها آوازی پدید آید: ز ص س، گونه ای نعناع که آنرا نعناع وحشی گریند
سرو کوهی
مونث صریح بی آمیغ، آشکار
مونث صایح، گریه و ماتم
فصیح، ویژگی آنکه خوب سخن بگوید و کلامش بدون ابهام باشد، همراه با شیدایی
سپید گون سپید رنگ، بامداد
مونث فصیح، جمع فصیحات فصائح (فصایح)
دیمه، برگه
رویه پهن، آسمان، تخته آهن
کناره هر چیزی، کنار، جانب، رویه، سطح
مونث صفی: پاکیزه: یکرنگ زن مونث صفی، گزیده از غنیمت که پیغمبر امام یا رئیس برای خود بردارد، جمع صفایا
روی چیزی، رویه، سطح، یک روی از هر برگ کتاب
صفحۀ فلوئورسان: صفحۀ شیشه ای که با ماده ای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن می تابد می درخشد، پردۀ فلوئورسان
صفحۀ فلوئورسان: صفحۀ شیشه ای که با ماده ای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن می تابد می درخشد، پردۀ فلوئورسان
بانگ کردن، فریاد کردن، آواز بلند، بانگ، نعره، فریاد، عذاب
صیحه زدن (کشیدن): بانگ کردن، بانگ زدن، فریاد کشیدن
صیحه زدن (کشیدن): بانگ کردن، بانگ زدن، فریاد کشیدن
آواز بلند حسب طاقت، فریاد
((صَ حَ یا حِ))
فرهنگ فارسی معین
رویه و سطح چیزی، جمع صفحات، کناره چیزی، جانب، چهره، صورت، در فارسی هر یک از دو سوی یک ورق کاغذ، مقوا و مانند آن، صفحه مدوری که روی آن موسیقی یا آواز یا گفتار ضبط شده است و به کمک گرامافون به صدا