جدول جو
جدول جو

معنی صفامه - جستجوی لغت در جدول جو

صفامه
شعبه ای از قبیلۀ بنی رکب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صُ / صَ رَ)
گیاه پژمریده و خشکیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَفْ فا رَ)
کون. (منتهی الارب). است. (لغه سوادیه) (اقرب الموارد) ، چیزکی است میان کاواک از مس و مانند آن که کودکان بدان کبوتران را صفیر کنند تا بپرند، یا خر را تا آب خورد. (منتهی الارب) ، سرنای. (مفاتیح). سورنای. سوسوتک
لغت نامه دهخدا
(صُفْ فا حَ)
واحد صفاح است. (منتهی الارب). رجوع به صفاح شود
لغت نامه دهخدا
(صُ ءَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ وَ)
عمرانی گوید: موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صُ / صِ مَ)
گروه مردم. ج، صلامات. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صِ مَ)
سربند قاروره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهری است در ولایت شام. آنجا میوه بسیار خیزد، و میوه فروش را فامی خوانند که نسبت به این شهر است. (از تاریخ بیهقی ص 127)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
سنگ سخت تابان که هیچ نرویاند و منه المثل: لاتندی صفاته، یعنی نمی تراود سنگ او. صفوات و صفا جمع واژۀ صفا و صفی ّ. و صفی جج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
واحد صفا است. (منتهی الارب). رجوع به صفا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صفاره
تصویر صفاره
سوت پژمرده گیاه زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلامه
تصویر صلامه
گروه جور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمامه
تصویر صمامه
در بند سر پوش در پوش
فرهنگ لغت هوشیار