جدول جو
جدول جو

معنی صفاریت - جستجوی لغت در جدول جو

صفاریت
(صَ)
جمع واژۀ صفریت. رجوع به صفریت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفاریت
تصویر عفاریت
عفریت ها، موجودات زشت، بدها و سهمناک ها، خبیث ها، منکرها، زنان پیر و زشت، غول ها، جمع واژۀ عفریت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
صالح بودن، شایسته بودن، در خور بودن، شایستگی، سزاواری، اهلیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
چیزهای پراکنده، اجزای پراکنده، جزء جزء، جداجدا، اندک اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفاهیت
تصویر رفاهیت
رفاه ها، فراخ عیشی ها، تن آسانی ها، آسودگی ها، رفاهت ها
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
جمع واژۀ عفریت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دیوان. اهریمنان. رجوع به عفریت شود: عفاریت گفتنداندیشه مدار که ایزدتعالی آدمی را به هفت طبقه آفرید. (تاریخ سیستان ص 59). رجالۀ دیلم و عفاریت افغانیان بر ایشان آغالید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 350).
- عفاریت آثار، کسانی که کردارشان مانند دیو بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صُ ری یَ)
مرغی است از انواع عصافیر، یا همان صافر است. (منتهی الارب). تبشّر. (منتهی الارب). اصقع. (منتهی الارب). بنجشک زرد. (مهذب الاسماء). چکاوک زرد. زرد چغو. زردک
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان. 44هزارگزی شمال باختری قصبۀ کبودرآهنگ و 7هزارگزی شمال خاوری خبرارخی. تپه ماهور. سردسیر. دارای 350 تن سکنه. آب آن از رود خانه گزل ابدال. محصول آنجا غلات دیم. جزئی انگور و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی. راه مالرو است. تابستان از خبرارخی اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(صَفْ فا)
خلف بن احمد بن علی بن لیث صفار. وی به سال 350 پس از ضعف کار سامانیان ولایت سیستان یافت و از عهدۀ ادارۀ آن نیک برآمد و کرمان را از آل بویه بگرفت و ضمیمۀ ولایت خود کرد، و آل بویه دیگر بار آن ولایت را از وی بازستدند و خلف تا به سال 390 در امارت ببود، سپس کار را به پسر خود طاهر واگذارد و در حدود سال 392 درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 293). و رجوع به خلف بن احمد صفار شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مرد محتاج بسیار عیال تهی دست. تاء زاید است. (منتهی الارب). الصفریت الفقیر و التاء زایده. (قطر المحیط). ج، صفاریت. درویش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صحابیت
تصویر صحابیت
مونث صحابی زنی که درک صحبت رسول ص را کرده، جمع صحابیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراریت
تصویر فراریت
از ساخته های فارسی گویان نپایی نپایایی گریزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاریات
تصویر فاریات
موشان تیره موش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاریه
تصویر عفاریه
پلید فرومایه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
شایسته بودن اهلیت داشتن، شایستگی سزاواری اهلیت. توضیح این کلمه را در فارسی معمولا به تشدید یاء تلفظ کنند ولی در عربی فصیح به تخفیف یاء است مع هذا بطرس بستانی در محیط المحیط به تشدید یاء ذکر کرده است و پیداست که عرب معاصر هم مانند ایرانیان بر خلاف اصل مشدد تلفظ کنند، اختیاری که قانون با دادگاهی میدهد که به موجب آن بدعوایی رسیدگی کند به عبارت دیگر برای رسیدگی بدعوای خاص. مشورت، سزاواری، اهلیت، شایسته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
بیفروزه دانان گروهی که خدا را یله (مطلق) و رها از پذیرش هر گونه فروزه ای می دانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفافیت
تصویر شفافیت
تابانی و درخشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاریه
تصویر صفاریه
پری شاهرخ زری مرغ انجیر خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاهیت
تصویر رفاهیت
استراحت و آرامش و اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
تفریق، جدا نمودنها و تفرقه کردنها و این جمع تفریق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلفاریت
تصویر بلفاریت
فرانسوی پلک آماس از بیماری ها ورم عفونی پلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاریت
تصویر عفاریت
اهریمنان، دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاغیت
تصویر رفاغیت
زیست فراخ تن آسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباریت
تصویر سباریت
جمع سبروت، کویرها، نیکی هایی اندک، درویش ها، نیازمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاریز
تصویر افاریز
جمع افریز، یونانی به تازی رفته بر زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاریت
تصویر عفاریت
((عَ))
جمع عفریت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
((تَ))
جمع تفریق، پراکنده ها، چیزهای پراکنده، اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
((صَ یَّ))
شایسته بودن، شایستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
شایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شفافیت
تصویر شفافیت
Translucence, Transparence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
Jurisdiction, Competence, Eligibility, Qualification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شفافیت
تصویر شفافیت
полупрозрачность , прозрачность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
компетентность , правомочность , юрисдикция , квалификация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
Kompetenz, Berechtigung, Gerichtsbarkeit, Qualifikation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شفافیت
تصویر شفافیت
Durchscheinung, Transparenz
دیکشنری فارسی به آلمانی