جدول جو
جدول جو

معنی صغوا - جستجوی لغت در جدول جو

صغوا
(صَ)
صغوی به نقل سکری موضعی است در قول تأبط شرا:
و اذهب صریم نحلن بعدها
صغوا و حلن بالجمیع الحوشبا.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صغو
تصویر صغو
میل، رغبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغرا
تصویر صغرا
کوچک، کوچک تر، مقابل کبری، در علم منطق قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغوا
تصویر اغوا
گمراه ساختن، از راه به در بردن، گول زدن
فرهنگ فارسی عمید
(صِ وُدْ دَلْوْ)
کنارۀ دلو که دوتا باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ وُلْمِ رَ فَ)
شکم کفلیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
میل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
میل کردن یا میل کردن دهن و یکی از دو جانب وی، مائل شدن آفتاب به غروب، مائل شدن نجوم به غروب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِغْوْ)
میل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِوُلْ بِ)
کرانۀ چاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
آفتاب مائل به غروب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ دِ)
قریه ای است به بخارا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مأخوذ از تازی. گمراهی. ضلالت. گمراه کردگی. اضلال. فریب. وسوسه. پند و نصیحت بد. برانگیختگی و تحریک و تحریض بر کارهای بد. (ناظم الاطباء). اغواء. گمراه ساختن و رجوع به اغواء شود: محمودیان از دم این مرد (غازی) می باز نشد و حیلت و تضریب و اغوا میکردند. (تاریخ بیهقی ص 230). امروز آن را (قدرخان) تربیت باید کرد تا... مجاملت در میانه بماندو اغوایی نکند. (تاریخ بیهقی). در اغواء و اغراء اوتحریض بر محارست و مغالبت ناصرالدین تضریبی می زد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 197). و هر یکی را بر قهر و قمع آن دیگری اغرا کرد و اغوا نمود. (تاریخ قم ص 8).
- اغوا کردن، اضلال کردن. گمراه کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغوا
تصویر اغوا
گمراهی، ضلالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغو
تصویر صغو
گرایش، زی سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغو
تصویر صغو
((صَ غْ))
میل کردن، رغبت داشتن، رغبت، میل
فرهنگ فارسی معین
اغفال، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق، فریب، وسوسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ربایش، آدم ربایی، ربودن
دیکشنری اردو به فارسی