- صغر
- خواری، بیداد ستم خردی کمسالی کوچکی خرد گردیدن، خوار شدن، خردی کوچکی، کمسالی کم سنی مقابل کبر. یا صغر سن. خردی عمر خردسالی. یا صغر سن گرفتن، گرفتن حکم از مراجع رسمی قضائی است مبتنی بر این که شخص را از میزانی که در شناسنامه او قید گردیده به فلان مقدار کمتر است. سپس اداره آمار حکم محکمه را در شناسنامه و سوابق متقاضی ثبت کند. یا صغر نبض. ناقص بودن نبض در درازی و پهنی و بلندی
معنی صغر - جستجوی لغت در جدول جو
- صغر ((صَ غَ))
- خرد گردیدن
- صغر ((ص غَ))
- کوچک شدن، خوار شدن، کم سالی، خردی، کوچکی
- صغر
- خردی، کوچکی، کودکی
صغر سنّ: کم سالی، خردسالی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث اصغر کوچک، زنک زن کوچک مونث اصغر زن کوچکتر، هر چیز کوچک (مونث)، قضیه ایست که اصغر در آن باشد و آن قضیه اول است. مقابل کبری مثلا هر انسان جانور است و هر جانور جسم است. نخستین (هر انسان جانور است) صغری است. مونث اصغر زن کوچکتر، هر چیز کوچک (مونث)، قضیه ایست که اصغر در آن باشد و آن قضیه اول است. مقابل کبری مثلا هر انسان جانور است و هر جانور جسم است. نخستین (هر انسان جانور است) صغری است
کوچک، کوچک تر، مقابل کبری، در علم منطق قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست
صغرا، کوچک، کوچک تر، مقابل کبری، در علم منطق قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست
خردتر، کوچکتر، حقیرتر
کهانش
صغیرتر، کوچک تر، خردتر
در دستور زبان کلمه ای که علامت تصغیر (ک، چه، و) به آن افزوده باشند مانند پسرک، دریاچه، دخترو، تصغیر شده، کوچک شده
کوچک شده، تصغیر شده
کم کردن سال در شناسنامه کمسالگی گرفتن
خرد سالی
ترکی سوبدی سار از پرندگان
کم سالی، خردسالی
رود خشک که سیلاب از آن قطع شده و جای جای آب ایستاده باشد
شکیب، شکیبایی، بردباری، درنگ
دندانهای جلو دهان
قورباغه، وزغ
التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی، التفات نمودن
ممرز
خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را چون تیراندازد
لنگ هوا کردن: در گای، بیرون راندن، تهی ماندن، کاهش، پراکندن
مرد راضی، به ستم و خواری
سایه دار پر شاخ و برگ: درخت
پختن به جوش آوردن سرخابی از رنگ ها
خالی و تهی، مرد بی چیز ماه دومین از ماههای عربی پس از محرم