جدول جو
جدول جو

معنی صغا - جستجوی لغت در جدول جو

صغا
(صَ)
میل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدا
تصویر صدا
(دخترانه)
انعکاس صوت، پژواک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفا
تصویر صفا
(پسرانه)
یکرنگی، خلوص، صمیمیت، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، نام کوهی در مکه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صبا
تصویر صبا
(دخترانه)
نسیم ملایمی که از طرف شمال شرق می وزد، پیام رسان میان عاشق و معشوق، نام یکی از شعب بیست وچهارگانه موسیقی قدیم، نام موسیقیدان معروف ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صغار
تصویر صغار
صغیرها، خردها، کوچک ها، خردسال ها، در فقه پسرانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده اند، جمع واژۀ صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغار
تصویر صغار
خوار شدن، خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغارت
تصویر صغارت
کوچکی، خردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغایر
تصویر صغایر
صغیرها، خردها، کوچک ها، خردسال ها، در فقه پسرانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده، جمع واژۀ صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصغا
تصویر اصغا
گوش دادن، گوش فراداشتن، گوش دادن به سخن کسی، نیوشیدن، باجان و دل گوش دادن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صغیره است. رجوع به صغایر و رجوع به صغیره شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
فضل بن عباس مکنی به ابوالفضل. از مشاهیر فقها و محدثین است و در فقه و حدیث آثاری معتبر دارد. وی به سال 420 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی). در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ)
از آلات سرود است. معرب چغانه. (منتهی الارب). چغانه. (مهذب الاسماء) (السامی). کمانچه. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(صُ دِ)
دهی از دهستان و بخش خفر شهرستان جهرم. 3000 گزی جنوب باب انار، 2000 گزی شوسۀ شیراز به خفر و جهرم. جلگه، گرمسیر و مالاریائی و سکنۀ آن 231 تن است. آب آن از قنات و رود خانه قره آغاج و محصول آن بادام، مرکبات، انار، تریاک و جزئی غلات و شغل اهالی باغبانی و زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فسا. 5000گزی باختر فسا. جلگه، معتدل و مالاریائی، سکنه 65 تن، آب آن از قنات، محصول آن غلات، حبوبات، پنبه، تریاک و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(صَ یِ)
جمع واژۀ صغیره. رجوع به صغیره و صغائر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
منسوب است به مدینۀ صغانیان. (منتهی الارب). نسبت است به صغان، چغان و در این نسبت صاغانی نیز گفته اند و آن خلطی است. رجوع به صاغان شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
بیضه های شپش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
یکی از دهستانهای دوازده گانه بخش مرکزی شهرستان آباده. حدود و مشخصات آن بقرار زیر است: از شمال کوه بیدعلم و مادوان، از باختر ارتفاعات خاروه، از جنوب کوه کمرچناران و کل یک، از خاورجلگۀ آباده. این دهستان تقریباً در شمال بخش واقع، هوای آن معتدل مایل به سردسیری، آب مشروب و زراعتی آن از قنات و چشمه و نهر اهروان تأمین میشود. محصولات عبارتند از: غلات، کشمش، بادام، حبوبات. شغل اهالی زراعت و باغبانی. صنعت دستی معموله قالی و پارچه بافی. از 9 آبادی تشکیل شده نفوس آن در حدود 4300 تن و قراء مهم آن عبارتند از: صغاد، بهمن، شورجستان. در قسمت جنوب و باختر این دهستان، طوایف شش بلوکی از ایل قشقائی ییلاق میکنند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده مرکز دهستان صغاد بخش مرکزی شهرستان آباده. 12000گزی باختر آباده کنار راه فرعی آباده به صغاد. جلگه، معتدل، سکنۀ آن 500 تن، آب آن از قنات، محصول آن غلات، تریاک، انگور است. شغل اهالی زراعت، باغبانی و صنعت دستی قالی و گیوه بافی است. دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
خرد. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). صغیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صغیر. (منتهی الارب). مقابل کبار:
خلق ندانم بسخن گفتنش
در همه گیتی ز صغار و کبار.
منوچهری.
بدین صفات جهانی بزرگ دیدم و خوب
در این جهان دگربیعدد صغار و کبار.
ناصرخسرو.
همه داده گردن بعلم و شجاعت
وضیع و شریف و صغار و کبارش.
ناصرخسرو.
قیصر رومی بقصر مشرف او در
روز مظالم ز بندگان صغار است.
ناصرخسرو.
جزعی خاست از امیر و وزیر
فزعی کوفت بر صغار و کبار.
مسعودسعد.
اکابر همه عالم نهاده گردن طوع
بر آستان جلالش چو بندگان صغار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بغا
تصویر بغا
مخنث پشت پاییهیز، روسپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغا
تصویر دغا
ناراست، دغل، نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغا
تصویر آغا
خاتون، بیبی، سیده، بانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغارت
تصویر صغارت
خوار شدن، خرد گردیدن، خردی کوچکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغار
تصویر صغار
خوار شدن کوچک، خرد، جمع صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغاره
تصویر صغاره
خردی خواری
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته چغانه چکانه از ابزار های خنیا کفچکی است که بدان چند زنگوله آویخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغانی
تصویر صغانی
پارسی تازی گشته چغانی چغانیان منسوب به صغان چغانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث صغیر: حشرات صغیره، گناه خرد مقابل کبیره یا معاصی صغیره. گناهان کوچک صغایر مقابل کبیره کبایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغائر
تصویر صغائر
جمع صغیره، خرد سالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغا
تصویر اصغا
گوش داشتن گوش فرا دادن شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغارت
تصویر صغارت
((صَ رَ))
خوار شدن، کوچک شدن، خردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صغار
تصویر صغار
((ص))
جمع صغیر، خردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغا
تصویر آغا
بانو، بی خایه، زن
فرهنگ واژه فارسی سره
استماع، شنود، شنیدن، گوش فرادادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد