جدول جو
جدول جو

معنی صعتر - جستجوی لغت در جدول جو

صعتر
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، سعتر، کالونی
تصویری از صعتر
تصویر صعتر
فرهنگ فارسی عمید
صعتر
(صَ تَ)
سعتر است که پودینۀ کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و رائحۀ آن هوام را گریزاند و تخم آن در جمیع افعال قوی تر. (منتهی الارب). و در ذیل کلمه سعتر آرد: پودینۀ کوهی مفتح و محلل بلغم وریاح و مشهی و ملطف اغذیۀ غلیظه و منقی معده و خوردن ادویۀ مسهله با آب سعتر مطبوخ مانع قی و مخرج تمام کرم است و دافع تخمه و عفونت غذا. (منتهی الارب). آویشن، اوشن، یوشن. زعتر. اوریقانس. نضف. اسم گیاهی است که بترکی ککلیک اودی وبه اصفهانی آویشم نامند بری و بستانی است و بستانی را به فارسی مرزه نامند و برگ بری بعضی مدور و قسمی ریزه و طولانی و اقسام او تند و خوشبو و گل همه کبود است، در آخر دوم گرم و خشک و کوهی او گرم و خشک تر و در افعال قوی تر از بستانی و مجفف و مفتح و مقطع و باتریاقیت و محلل بلغم و ریاح و مشهی و ملطف اغذیۀ غلیظه و منقی معده و جگر و ریه از رطوبات و مانع صعودبخارات بدماغ و گل او با سرکه و نمک مسهل سودا و بلغم و خوردن ادویۀ مسهله با آب صعتر مطبوخ مانع مغص و مخرج اقسام کرم و رافع تخمه و عفونت غذا و ترش شدن آن و جهت غثیان و وجع الفؤاد و قولنج ثفلی و ریحی و بلغمی و با ماست جهت قولنج سوداوی مستمری از مجربات و با عسل جهت گزیدن هوام و طبخ او با انجیر جهت ربو و سرفه و با آب کرفس جهت حصاه و عسر بول و با مثل او عناب که با چهارده وزن او آب جوشانیده باشند و بربع رسیده باشد بالخاصیه جهت رقیق کردن خون مجرب و با روغن زیتون جهت انواع مغص و سرکه که در او خیسانیده باشند از آن سکنجبین بسازند یا بتنهائی بنوشند جهت سپرز مجرب و با پنیر تازه جهت تسمین بدن و اکتحال آب او جهت بیاض و قطور او جهت گرانی سامعه و طلای او با عسل جهت تحلیل اورام صلبه و عرق النساء و امثال آن و با روغن زیتون و زیره جهت برآمدگی ناف اطفال و رفع ریاح اندرون ایشان و ضمادمطبوخ او در حمام جهت جرب و حکه و یرقان و مضمضۀ او با سرکه و زیره جهت گریزانیدن هوام مؤثر است. و تخم او در جمیع افعال قوی تر و مفتح سدد و دافع یرقان و مهیج باه و خائیدن آن جهت درد دندان و تحریک اشتهاو روغن او شرباً و ضماداً جهت رعشه و فالج و لرز و درد مفاصل بهترین روغنها و مضر ریه و مصدع محرورین و مصلحش سرکه و قدر شربتش تا پنج مثقال است و مربای او با شکر که بدستور گلقندبسازند جهت منع صعود بخارات بدماغ و نزول آب و تقویت ذهن و نیکو کردن رخسار و سموم هوام و سایر امراض قوی الاثر است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع بترجمه ضریر انطاکی و ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی شود
لغت نامه دهخدا
صعتر
سیسنبر، مرز نگوش، آویشن شیرازی، سپرغم از گیاهان سیسنبر، گونه ای مرزنگوش که آن را مرزنگوش وحشی نامند. یا صعتر رسمی. آویشن شیرازی. یا صعتر هندی. ریحان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سعتر
تصویر سعتر
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، کالونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صعتری
تصویر صعتری
شجاع، دلیر، دلاور، پردل
فرهنگ فارسی عمید
(زَ تَ)
صعتر. آویشن. پودنۀ صحرائی. (از دزی ج 1 ص 591). سعتر. صعتر. آویشن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(صُ فَ)
بیض السمک. (بحر الجواهر). تخم ماهی اشبل. ظاهراً صعقر است. رجوع به صعقر شود
لغت نامه دهخدا
(صُ قَ)
بیضه های ماهی. (منتهی الارب). و رجوع به صعفر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ تِ)
جمع واژۀ صعتر. رجوع به صعتر شود
لغت نامه دهخدا
(صَعْ عا)
متکبری که مردمان را بچشم حقارت بنگرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
درختی است مانا به کنار. (منتهی الارب). درختی است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صُ عُرْ رُ)
صعرور است. (منتهی الارب). رجوع بدان لغت شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ)
مرغی شبیه به گنجشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
دوایی است که آن را اوشه گویند. گرم و خشک است در سوم و آن صحرایی و بستانی هردو میباشد. بستانی را مرزه خوانند و آن سبزی باشد که خورند. این لغت را به این معنی در کتب طبی بصاد نویسند تا بشعیر ملتبس نشود و گویند عربی است. (برهان). پودینه کوهی مفتح و محلل بلغم و ریاح و مشهی و ملطف اغذیه غلیظه و منقی مفسده و خوردن ادویه مسهله با آب سعتر مطبوخ مانع قی و مخرج کرم و رافع تخمه و عفونت غذا. (منتهی الارب) (آنندراج). گیاهی است که بزلف خوبان تشبیه کنند و فقرا از آن نان خورش سازند و خشک کرده و بدواً بکار برند و به فارسی آویشن گویند و در کتب طب بصاد نویسند تا بشعیر مشتبه نشود. (غیاث اللغات). درختچه ای است بنام آویشن یا سعتر که بین جهرم و عباسی یافت میشود. (جنگل شناسی ص 281). آویشن. (مهذب الاسماء) : سعتر فارسی و سعترخوزی از هریکی چهار درمسنگ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَرر)
از ’ع رر’، آن که نیاز نماید و نخواهد. (ترجمان القرآن). آن که بسیار نیازمند نماید و نخواهد. (دهار). نیازمند و محتاج که پیش آید جهت معروف و چیزی از کسی نخواهد و سؤال نکند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه برای نیکی و احسان پیش آید بی آنکه سؤال کند. (از اقرب الموارد) :... واطعموا القانعوالمعتر کذلک سخرناها لکم لعلکم تشکرون. (قرآن 36/22) ، فقیر. (اقرب الموارد). درویش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اعترار شود
لغت نامه دهخدا
(عُ تُ)
جمع واژۀ عاتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
سختی. شدت. (اقرب الموارد) ، توانایی قوت در حیوان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ)
استوار کردن نیزه و جز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، لرزیدن و جنبیدن نیزه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). برخیزانیدن نیزه و برداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، قربان کردن عتیره، گوسپند قربانی جاهلیت را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
میانه قد ، و رجل صعت الریه، مرد لطیف سینه و لطیف درون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ یْ یُ)
چریدن زنبور عسل صعتر را، زینت دادن چیزی را و آراسته کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ تَ ری ی)
مردچابک، دلاور، جوانمرد، شوخ بی باک. (منتهی الارب). شاطر. سعتری
لغت نامه دهخدا
(تِ)
صعتر است که به فارسی آویشن خوانند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به آویشن شود
لغت نامه دهخدا
سختی، توانایی پای گیره در بیل، دسته بیل، بت، گوسفند برخی که در روزگار کانایی (جاهلیت) تازیان در ماه رجب برای بتان سر می بریدند، آغازه گوهر (اصل)، بیهوده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعر
تصویر صعر
کج گشتگی در رخسار و گردن از بیماری ها، خود فروشی خود بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعترالحمام
تصویر صعترالحمام
مامون گونه ای از پودنه کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعتر الحمار
تصویر صعتر الحمار
آویشن از گیاهان آویشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعتر
تصویر کعتر
سهره از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعار
تصویر صعار
خود بزرگ بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعقر
تصویر صعقر
تخم ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
پودینه کوهی آویشن از گیاهان اوشه مرزه گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقه خزنده هوایی و ساقه زیرزمینی است و این ساقه در فواصل ریشه تولید کرده در مقابلش یک ساقه هوایی خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد برگهایش متقابل بیضوی نوک تیز دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و به عرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقه سوسنبر مانند نعناع چهار گوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است نعناع طبی آس بویه سیسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعتر
تصویر زعتر
سعتر در تازی آویشن از گیاهان آویشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعتری
تصویر صعتری
مرد کریم، شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعتر البر
تصویر صعتر البر
مرزه از گیاهان مرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعتر
تصویر سعتر
((سَ تَ))
مرزه، گیاهیست بیابانی خوشبو با برگ های ریز و گل های کبود که طعم تندی دارد، خوردنی ست در طب هم بکار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صعتری
تصویر صعتری
((صَ تَ))
شجاع و کریم، شوخ، بی باک
فرهنگ فارسی معین