بریدن چیزی را. (منتهی الارب). قطع کردن. (منتهی الارب). بریدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بند کردن منی را در پشت خود به اینکه بازایستد از نکاح، صلح کردن، جدا کردن دو خصم را از هم، راندن و دفع کردن بدی و جز آن از کسی، فراهم آوردن، پناه دادن، نجات بخشیدن کسی را، بازداشتن، نگاهبانی نمودن. (منتهی الارب) ، واداشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، یاد گرفتن، کارگذاری کردن، پیش درآمدن، پس ماندن، بالارفتن، فرود آمدن. از لغات اضداد است، مهربانی نمودن، محبوس ماندن در دست کسی به گرو یا عام است. یقال: صری فلان فی ید فلان اذا بقی محبوساً. (منتهی الارب)
بریدن چیزی را. (منتهی الارب). قطع کردن. (منتهی الارب). بریدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بند کردن منی را در پشت خود به اینکه بازایستد از نکاح، صلح کردن، جدا کردن دو خصم را از هم، راندن و دفع کردن بدی و جز آن از کسی، فراهم آوردن، پناه دادن، نجات بخشیدن کسی را، بازداشتن، نگاهبانی نمودن. (منتهی الارب) ، واداشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، یاد گرفتن، کارگذاری کردن، پیش درآمدن، پس ماندن، بالارفتن، فرود آمدن. از لغات اضداد است، مهربانی نمودن، محبوس ماندن در دست کسی به گرو یا عام است. یقال: صری فلان فی ید فلان اذا بقی محبوساً. (منتهی الارب)