جدول جو
جدول جو

معنی صروات - جستجوی لغت در جدول جو

صروات
(صَ رَ)
گویا جمع واژۀ صروه است که به واحد برگشته است و آن قریه ها است از سواد حلۀ مزیدیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روات
تصویر روات
راوی ها، کسانی که خبرها یا حدیث ها یا حکایتی از دیگری روایت می کنند، روایت کننده ها، بازگویندگان شعر و سخن از کسی، کسانی که قصیده های شاعری را با لحن خوش در محفلی می خوانند، جمع واژۀ راوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
صلاه و صلوه ها، صلات، درود خاص بر پیغمبر اسلام و خاندان او، ذکر «اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد»، کنایه از درودها، تحیت ها، جمع واژۀ صلاه و صلوه
فرهنگ فارسی عمید
(صَ فَ)
جمع واژۀ صفاه. رجوع به صفاه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رات شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رواه. جمع واژۀ راوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به رواه و راوی شود: چنین شنیدم از ثقات روات. (سندبادنامه ص 129)
لغت نامه دهخدا
(صَ هََ)
جمع واژۀ صهوه. (منتهی الارب). رجوع به صهوه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
مرکز دهستان خروسلو از بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 15 هزارگزی باختر گرمی و در مسیر شوسۀ گرمی اردبیل واقع است. جلگه، دشت، گرمسیر. سکنۀ آن 309 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
کنائس جهودان. اصل آن به عبرانی صلوتا است. (منتهی الارب) (المعرب جوالیقی ص 211). کنشت. کنیسه. رجوع به صلوه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
گفته اند جمع واژۀ صعوه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
جمع واژۀ صرمه است. رجوع به صرمه شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
حصاری است در یمن در نزدیکی مأرب. گویند از بناهای سلیمان بن داود است. ابن درید در امالی خویش از شاعری آورده است:
حل ّ صرواح فابتنی فی ذراه
حیث اعلی شعافه محرابا...
(معجم البلدان).
حصنی است به یمن بناکردۀ دیوی از برای بلقیس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ)
جایی است در فارس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
جمع واژۀ صبا. (منتهی الارب). رجوع به صبا شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
جمع واژۀ برات. (ناظم الاطباء). جمعی است که از کلمه برات ساخته اند و برات خود نیز در اصل برائت بر وزن سلامت است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 2، از مطرزی). دستاویزها. سندها. چکها. براتها. حواله ها. (ناظم الاطباء) : چندان برین گونه آمدشد کردندی که آن بروات در دست ایشان کهنه شدی و طمع از آن منقطع کرده. (تاریخ غازانی ص 244). و همه اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته. (تاریخ قم ص 5). مستوفی اسناد را ضبط و بموجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی حواله و بازیافت میشود. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 45 و 47).
- بروات شریفه، براتهای پادشاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بروات
تصویر بروات
از برات چک ها تنخواه ها سفته ها جمع برات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روات
تصویر روات
جمع راوی
فرهنگ لغت هوشیار
درود، تحیت، رحمت، نام درود خاص بر پیغمبر (ص) و آن جمله اللهم صل علی محمد و آل محمد است، نزد شیعه مذهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرویات
تصویر صرویات
تیره لاله های مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهوات
تصویر صهوات
((صَ هَ))
جمع صهوه، بالای هرچیزی، جای نشستن سوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
((صَ لَ))
جمع صلات (صلاه)، نمازها، دعاها، درودها، اللهم صلی علی محمد وآله محمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روات
تصویر روات
((رُ))
جمع راوی، روایت کننده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
درود فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
درودها، دعاها، نمازها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کاروان سرا، پاره، سوراخ سوراخ شده
فرهنگ گویش مازندرانی