جدول جو
جدول جو

معنی صرو - جستجوی لغت در جدول جو

صرو
(تَ هََ یْ یُءْ)
نظر کردن و دیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صرو
(صَرْوْ)
به معنی شوکران است و آن بیخی باشد که از یزد وتفت آورند و بعضی گویند دورس است و آن گیاهی باشد که هر که بیخ آن را بخورد جنون بهم رساند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برو
تصویر برو
(پسرانه)
بلوط (نگارش کردی: بهو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرو
تصویر سرو
(دخترانه و پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه یمن و پدر سه عروس فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صحو
تصویر صحو
(دخترانه)
حالت هوشیاری سالک پس از بی خودی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صروف
تصویر صروف
حوادث، گردش های روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرود
تصویر صرود
شهرهایی که هوای آن ها بسیار سرد باشد، سرزمین های سرد، سردسیر
فرهنگ فارسی عمید
(صَ رَ)
گویا جمع واژۀ صروه است که به واحد برگشته است و آن قریه ها است از سواد حلۀ مزیدیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
حصاری است در یمن در نزدیکی مأرب. گویند از بناهای سلیمان بن داود است. ابن درید در امالی خویش از شاعری آورده است:
حل ّ صرواح فابتنی فی ذراه
حیث اعلی شعافه محرابا...
(معجم البلدان).
حصنی است به یمن بناکردۀ دیوی از برای بلقیس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به سریانی فرقهالدار چینی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
آنکه حج نکرده باشد. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مرد حج ناکرده. (دهار) ، مردی که گرد زن نگردد. و قیل الصروره الذی لم یتزوج من الرجال و النساء و قیل هو الذی یدع النکاح متبتلاً و منه الحدیث لاصروره فی الاسلام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ ری ی)
آنکه حج نکرده باشد. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صُ فُدْ دَ)
حدثان دهر. نوائب دهر. گردش روزگار. رجوع به صروف دهر و صروف شود
لغت نامه دهخدا
(صُ فِ دَ)
حدثان دهر. نوائب دهر. رجوع به صروف و صروف الدهر شود
لغت نامه دهخدا
یا صرویّه (شکافته یامجروح) خواهر داود و مادر ایوب بود. (اول سموئیل 26: 6 و اول تواریخ ایام 2: 16). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صرح. رجوع به صرح شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
سردسیر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) : صرمایش نه سرمای صرود که زمهریرآن تگرگ از دماغ ریزد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 9)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
نیک کشتی گیر. (منتهی الارب). نیک اندازنده مردم را. ج، صرع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
تیغ برّان، مردتوانا، ناقه که وارد حوض نشود تا که خالی نگردد، نیک برنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صرع. (منتهی الارب). رجوع به صرع شود
لغت نامه دهخدا
(صِ وَ)
گیاه ریزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
حج ناکرده، مردی که گرد زن نگردد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَرْ رو)
دکتر یعقوب صروف، وی به سال 1852 میلادی در قریۀ حدث (در سفح جبل لبنان) متولد شد. پدر او وی را ب مدرسه امریکائیان در عبیه فرستاد سپس بدانشگاه امریکائی داخل شد آنگاه دو سال در مدرسه های صیدا و طرابلس درس گفت و به سال 1876مجلۀ المقتطف را در بیروت انتشار داد و به سال 1888 آن را به مصر منتقل کرد و شهرت آن بهمه جا رسید. صروف تا هفتۀ آخر عمر خویش بکار انتشار مجله مشغول بود. مجلۀ المقتطف و مقالات علمی، تاریخی، فلسفی آن نیازی بتوصیف ندارد. آثار وی: 1- تحلیل کتاب سموم منسوب به جابر بن حیان که به سال 1921 در مجلۀ المقتطف انتشار یافته است. 2- تحلیل کتاب لباب الاداب تألیف اسامه بن منقذ کنانی مؤلف به سال 579 هجری قمری که به سال 1907- 1908 میلادی در المقتطف منتشر گشت. 3- سرّ النجاح تعریب کتاب دکتر سمیلز چ بیروت 1880 میلادی و طبع سوم آن در مصر به سال 1885 پایان یافت. 4- سیرالابطال والقدماء العظماء که به اشتراک دکتر فارس نمر آن را تعریف کرد و شامل قصص یونان قدیم است و به سال 1883 در 184 صفحه در بیروت به طبع رسیده است. صروف به سال 1927 میلادی درگذشت. (معجم المطبوعات ستون 1206-1208)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ناقه صروف، ناقه ای که دندانش بسیار بانگ کند. (منتهی الارب). ناقه ای که دندان آن آواز دهد. الناقه التی لنا بها صریف. (اقرب الموارد). شترماده که دندان بر یکدیگر زند
لغت نامه دهخدا
تصویری از صروحه
تصویر صروحه
نابی بی آلایشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرویات
تصویر صرویات
تیره لاله های مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صروح
تصویر صروح
جمع صرح، کوشک ها کاخ های بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرور
تصویر صرور
هنج ناکرده، زن ناکرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صروع
تصویر صروع
جمع صرع، تاه های ریسمان کهرمان کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صرف، گردش های روزگار جمع صرف حوادث نوایب. یا صروف دهر. گردشهای روزگار حوادث دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صروم
تصویر صروم
تیغ بران، کاربر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صروه
تصویر صروه
لاله مرداب از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درو
تصویر درو
عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر جبوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرو
تصویر ذرو
باد دادن باد دادن گندم، پرانیدن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرود
تصویر صرود
پارسی تازی گشته سرد سیر جمع صرد سرد سیرها مقابل جروم
فرهنگ لغت هوشیار