ظرف شیشه ای یا بلوری شکم دار و دهان تنگ که در آن شراب می نوشیدند، ظرف شراب، تنگ شراب، برای مثال به زبان صراحی و لب جام / هاتف صبح را جواب دهید (خاقانی - ۵۹۴)
ظرف شیشه ای یا بلوری شکم دار و دهان تنگ که در آن شراب می نوشیدند، ظرف شراب، تنگ شراب، برای مِثال به زبان صراحی و لب جام / هاتف صبح را جواب دهید (خاقانی - ۵۹۴)
قضائی است در انتهای سنجاق شهر زور از ولایت موصل که مرکز قصبۀ کفری است. از طرف شمال غربی بقضای کرکوک و از سوی شمال شرقی بقضا و سنجاق سلیمانیه و از جانب جنوب بولایت بغداد محدود است. نهر دیاله در حدود جنوبی آن روان است و چندین نهر نیز اراضی این قضا را سیراب مینماید و به نهر فوق وارد میگردد. زمینی حاصلخیز دارد. گندم، جو، خرما، لیمو، و غیره در آنجا بعمل می آید. (قاموس الاعلام ترکی) نام قصبه ای است در مصر سفلی، در 56هزارگزی شمال شرقی بلبیس از جهت شام و آن در حکم کلید مصر است. صلاح الدین ایوبی این بلده را بنا و بنام خود منسوب کرد. (قاموس الاعلام ترکی)
قضائی است در انتهای سنجاق شهر زور از ولایت موصل که مرکز قصبۀ کفری است. از طرف شمال غربی بقضای کرکوک و از سوی شمال شرقی بقضا و سنجاق سلیمانیه و از جانب جنوب بولایت بغداد محدود است. نهر دیاله در حدود جنوبی آن روان است و چندین نهر نیز اراضی این قضا را سیراب مینماید و به نهر فوق وارد میگردد. زمینی حاصلخیز دارد. گندم، جو، خرما، لیمو، و غیره در آنجا بعمل می آید. (قاموس الاعلام ترکی) نام قصبه ای است در مصر سفلی، در 56هزارگزی شمال شرقی بلبیس از جهت شام و آن در حکم کلید مصر است. صلاح الدین ایوبی این بلده را بنا و بنام خود منسوب کرد. (قاموس الاعلام ترکی)
جزر است. (تحفۀ حکیم مؤمن چ تهران 1277 هجری قمری). صاحیه (به تشدید یاء) ،جزر است. (تحفۀ حکیم مؤمن، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). صاحیه جزر است. (اختیارات بدیعی، نسخۀ دیگر). لیکن در مفردات ابن بیطار آن را صباحیه آورده و گوید بمعنی جزر است و نیز چنین است در ذیل القوامیس دزی. رجوع به صباحیه شود
جزر است. (تحفۀ حکیم مؤمن چ تهران 1277 هجری قمری). صاحیه (به تشدید یاء) ،جزر است. (تحفۀ حکیم مؤمن، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). صاحیه جزر است. (اختیارات بدیعی، نسخۀ دیگر). لیکن در مفردات ابن بیطار آن را صباحیه آورده و گوید بمعنی جزر است و نیز چنین است در ذیل القوامیس دزی. رجوع به صباحیه شود
عربی آن صراحیّه. قسمی از ظروف شیشه یا بلور با شکمی نه بزرگ و نه کوچک و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجلسی آرند و از آن در پیاله و جام و قدح ریزند. ابن درید گوید: این لغت عربی نیست. آوند شراب: صراحی در آن بزم خون میگریست که زاینها یکی هم نخواهند زیست. فردوسی. نه دام الا مدام سرخ پرکرده صراحیها نه تله بلکه حجرۀ خوش بساط اوکند تا پله. عسجدی. آدم چو صراحی بود و روح چو می قالب چو نی و روان صدائی در نی. خیام. آن حلق صراحی بین کز می بفواق آمد چون سرفه کنان از خون بیمار بصبح اندر. خاقانی. چهرۀ من جام و چشم من صراحی کن که من چون صراحی بر سر جام تو جان خواهم فشاند. خاقانی. بزبان صراحی و لب جام هاتف صبح را جواب دهید. خاقانی. گریه تلخ صراحی ترک شکرخنده را خوش ترش چون طوطی از خواب گران انگیخته. خاقانی. چون خون سیاوشان صراحی خوناب دل از دهان فروریخت. خاقانی. ساقی بر من چو جام روشن بنهاد جانم بهوای خدمتش تن بنهاد عقلم چو صراحی ارچه گردن کش بود حالی چو پیاله دید گردن بنهاد. کمال اسماعیل. شاید که چون صراحی خونم همی خورند زیرا که سر ندارم و گردن همی کشم. کمال اسماعیل. مصحف و شمشیر بینداخته جام و صراحی عوضش ساخته. نظامی. صراحی چون خروسی سازکرده خروسی کو بوقت آواز کرده. نظامی. صراحی های لعل از دست ساقی بخنده گفت باد این عیش باقی. نظامی. صراحی را ز می پر خنده میداشت بمی جان و جهان را زنده میداشت. نظامی. بسی که با خویشتن بگوئی راز چون صراحی به اشک بیجاده. سعدی. در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفینۀ غزل است. حافظ. سبو بدوش و صراحی بدست و محتسب از پی نعوذ باﷲ اگر پای من بسنگ برآید. وحشی. لب بر لبش چو ساغر خلقی بکام و شاهی از دور چون صراحی گردن دراز کرده. شاهی
عربی آن صراحُیّه. قسمی از ظروف شیشه یا بلور با شکمی نه بزرگ و نه کوچک و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجلسی آرند و از آن در پیاله و جام و قدح ریزند. ابن درید گوید: این لغت عربی نیست. آوند شراب: صراحی در آن بزم خون میگریست که زاینها یکی هم نخواهند زیست. فردوسی. نه دام الا مدام سرخ پرکرده صراحیها نه تله بلکه حجرۀ خوش بساط اوکند تا پله. عسجدی. آدم چو صراحی بود و روح چو می قالب چو نی و روان صدائی در نی. خیام. آن حلق صراحی بین کز می بفواق آمد چون سرفه کنان از خون بیمار بصبح اندر. خاقانی. چهرۀ من جام و چشم من صراحی کن که من چون صراحی بر سر جام تو جان خواهم فشاند. خاقانی. بزبان صراحی و لب جام هاتف صبح را جواب دهید. خاقانی. گریه تلخ صراحی ترک شکرخنده را خوش ترش چون طوطی از خواب گران انگیخته. خاقانی. چون خون سیاوشان صراحی خوناب دل از دهان فروریخت. خاقانی. ساقی بر من چو جام روشن بنهاد جانم بهوای خدمتش تن بنهاد عقلم چو صراحی ارچه گردن کش بود حالی چو پیاله دید گردن بنهاد. کمال اسماعیل. شاید که چون صراحی خونم همی خورند زیرا که سر ندارم و گردن همی کشم. کمال اسماعیل. مصحف و شمشیر بینداخته جام و صراحی عوضش ساخته. نظامی. صراحی چون خروسی سازکرده خروسی کو بوقت آواز کرده. نظامی. صراحی های لعل از دست ساقی بخنده گفت باد این عیش باقی. نظامی. صراحی را ز می پر خنده میداشت بمی جان و جهان را زنده میداشت. نظامی. بسی که با خویشتن بگوئی راز چون صراحی به اشک بیجاده. سعدی. در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفینۀ غزل است. حافظ. سبو بدوش و صراحی بدست و محتسب از پی نعوذ باﷲ اگر پای من بسنگ برآید. وحشی. لب بر لبش چو ساغر خلقی بکام و شاهی از دور چون صراحی گردن دراز کرده. شاهی
پیوسندگان نام پیروان عبد الله ذی الجناحین که می گفتند روان خدا در پیامبراندمیده و سرانجام به عبد الله رسیده و او نمرده و هم چنان در بیوسیدن است (فضل بن شادان نیشابوری)
پیوسندگان نام پیروان عبد الله ذی الجناحین که می گفتند روان خدا در پیامبراندمیده و سرانجام به عبد الله رسیده و او نمرده و هم چنان در بیوسیدن است (فضل بن شادان نیشابوری)
از صراحیه: تنگ به شکل حیوانات تکوک قسمی ظرف شیشه یی یا بلورین با شکمی متوسط و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجلسی و از آن در پیاله و جام قدح ریزند آوند شراب
از صراحیه: تنگ به شکل حیوانات تکوک قسمی ظرف شیشه یی یا بلورین با شکمی متوسط و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجلسی و از آن در پیاله و جام قدح ریزند آوند شراب