جدول جو
جدول جو

معنی صدائد - جستجوی لغت در جدول جو

صدائد
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صدّاد است. رجوع بدان لغت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صائد
تصویر صائد
صید کننده، شکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ ءِ)
جمع واژۀ شده بر خلاف قیاس، سختیها. (اقرب الموارد). و رجوع به شده، شدت، شدیده و شداید شود.
- شدائد دهر، سختی های روزگار. (یادداشت مؤلف).
، جمع واژۀ شدیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
پرده و مانند آن. (منتهی الارب). ستر
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ ندیده. رجوع به ندید و ندیده شود
لغت نامه دهخدا
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صعود است. (منتهی الارب). رجوع بدان لغت شود
لغت نامه دهخدا
(صُ ءِ)
موضعی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صریده است. (منتهی الارب). رجوع به صریده شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ءِ)
جمع واژۀ غده، به معانی سلعه، و مابین شحم و سنام، و پاره ای از مال. در غیر این معانی جمع غدد است. (از اقرب الموارد) ، حصه ها. (منتهی الارب). نصیب ها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ صِ)
کوهی است مر هذیل را. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صدیره است. صدائرالوادی، بمعنی صدورالوادی. (منتهی الارب). اعلای وادی و پیشگاه آن
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ وْ وُ)
به سرخی مایل بسیاهی درآمدن. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
علی بن یزید. وی از زکریا بن ابی زایده و جماعتی از مردم کوفه و از او ابوالحسین بن علی بن یزیدحدیث کند. ابن حبان او را در زمرۀ ثقات آورده گویداز مردم کوفه است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف)
حسین بن علی بن یزید صدائی اکفانی. وی از عبدالله بن نمیر و ابواسامه و ازهر و پدر او روایت کند. از او محمد بن ادریس رازی مکنی به ابوحاتم به بغداد حدیث شنید. (الانساب سمعانی ص 35 برگ الف)
حسین بن علی بن یزید. وی از وکیع و مردم عراق و از او محمد بن اسحاق سراج مکنی به ابوالعباس حدیث کند. (الانساب سمعانی ص 350 برگ الف)
زیاد بن حرث. ابن ابی حاتم گوید: وی یمانی است و او را صحبت است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حدید. آهنها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
جمع واژۀ بداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جمع واژۀ بدید. (یادداشت مؤلف) (معجم متن اللغه). رجوع به بداد و بدید شود
لغت نامه دهخدا
(صُدْ دا)
مار. (منتهی الارب) (قطر المحیط) ، کلاکموش. (منتهی الارب). دویبه من جنس الجرذان. (قطر المحیط) ، جانورکی است یا کربسه است. (منتهی الارب). سام ابرس. جنسی است از کرباسک. (مهذب الاسماء) ، راه سوی آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حدائد
تصویر حدائد
جمع حدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداد
تصویر صداد
چادر چادر زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائد
تصویر صائد
شکاری، صید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعائد
تصویر صعائد
جمع صعود، بلندی ها بالا رفتن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدائد
تصویر شدائد
جمع شده، ستهم ها ستهمان جمع شدت، جمع شدیده
فرهنگ لغت هوشیار