جدول جو
جدول جو

معنی صخره - جستجوی لغت در جدول جو

صخره
سنگ بزرگ و سخت
صخرۀ صما: سنگ سخت، برای مثال حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صما (سعدی۲ - ۳۰۳)
تصویری از صخره
تصویر صخره
فرهنگ فارسی عمید
صخره
سنگ بزرگ سخت، تخته سنگ
تصویری از صخره
تصویر صخره
فرهنگ لغت هوشیار
صخره
((صَ رِ))
سنگ بزرگ و سخت
تصویری از صخره
تصویر صخره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خره
تصویر خره
آنچه در کنار هم یا بالای هم به ردیف چیده شده باشد، خرند، ردیف، قطار، برای مثال گرد خانه کتاب های سره / از خری همچو خشت کرده خره (جامی۱ - ۱۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صره
تصویر صره
کیسه ای که در آن دینار و درهم می ریختند، کیسۀ پول، همیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خره
تصویر خره
خروس، جنس نر از مرغ خانگی، خروه، ابوالیقظان، خروچ، دیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خره
تصویر خره
خرّوپف، صدایی که در حالت خواب از گلوی شخص خوابیده بیرون آید
خرخر، خرناس، خراخر، خرنش، غطیط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خره
تصویر خره
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خره
تصویر خره
فرّه، برای مثال خره از رویشان افزون تر آمد / تو گویی کآفتاب آنجا برآمد (زراتشت بهرام - لغت نامه - خره)
خرۀ کیانی: فرّه، در ایران باستان، غلبه، قدرت، فرّ و شکوه شاهنشاهی که اهورامزدا ایرانیان را از آن برخوردار می ساخت، فرۀ ایزدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخره
تصویر سخره
ذلیل و مقهور و زیردست، کسی که مردم او را ریشخند کنند، آنکه به کار بی مزد گمارده شود، کسی که دیگری او را به کار بی مزد وا دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدره
تصویر صدره
سینه یا بالای سینۀ انسان، جامۀ بی آستین که سینه را می پوشاند، سینه پوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبره
تصویر صبره
چاش (توده غله و غیره باشد که هنوز آن را وزن نکرده باشند) چاچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخر
تصویر صخر
جمع صخره، خرسنگ ها مهسنگ ها مهسنگ سنگ بزرگ خر سنگ تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صره
تصویر صره
همیان همیان در هم و مانند آن کیسه سیم و زر، جمع صرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خره
تصویر خره
جانورکی است که هر چه بر زمین افتد بخورد، موریانه، کرم چوب خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیره
تصویر صیره
آغل، نمای پیکر نمای چهره، یک ریزه کولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوره
تصویر صوره
خمیدگی کجی، خارش سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفره
تصویر صفره
یکبار گرسنه شدن زردی، سیاهی از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که برای موقع احتیاج نگاهدارند پس انداز پس افکنده جمع ذخایر (ذخائر)
فرهنگ لغت هوشیار
انجامش ترقوه چنبره گردن آخرک، گودیی که در میان توده خاک کنند تا در میان آن آب ریزند برای گل ساختن، طنابی دراز و برکشیده که چند اسب را بتوان بدو بست
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبردار، بیگار کسی که او را به بیگاری (کار بی مزد) گرفته باشند، خریش خنده خریش کسی که او را دست انداخته و ریشخند کنند مجرگ بیگارگیر، ریشخندگر افسوسگر مطیع فرمانبردار، مقهور زیردست، کسی که مورد ریشخند واقع شود مسخره، کسی که بکار بیمزد و مواجب گمارده شود، ستور یا کشتی که بار و بنه شاه را مفت و بدون پرداخت کرایه حمل کند، زیر دست، کار بیمزد و اجرت، تمسخر لاغ فسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمره
تصویر صمره
شیر بی مزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاخره
تصویر صاخره
کاسه آبخوری سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاره
تصویر صاره
حاجت، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
بالای سینه سر سینه، جامه ای بی آستین که سینه را بپوشاند، سینه بند شاماکچه لباچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرخه
تصویر صرخه
افغان و بانگ، فریاد کردن، بانگ نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخریه
تصویر صخریه
سنگستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدره
تصویر صدره
((صُ رَ یا رِ))
بالای سینه، سینه بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخره
تصویر سخره
((سُ رَ یا رِ))
زیر دست، مسخره، کسی که به کار بی مزد گمارده شود، کار بی مزد و اجرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خره
تصویر خره
((خُ رُ))
خروه، خروس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خره
تصویر خره
((خَ رَ))
گل و لای چسبنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خره
تصویر خره
((خُ رِ))
مدار یا گردش آب (در مورد آبیاری به کار می رود)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خره
تصویر خره
((خُ رِّ))
نور، فروغ، بخش، حصه، نصیب، خوره، فره، نوعی عنایت خداوندی که معتقد بودند شامل حال پادشاهان و مردان نیک و برگزیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خره
تصویر خره
توده، تلمبار، روی هم چیده شده، ردیف، قطار، پهلوی هم چیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صخر
تصویر صخر
((صَ))
تخته سنگ، نام دیوی که انگشتر حضرت سلیمان را دزدید
فرهنگ فارسی معین