جدول جو
جدول جو

معنی صخاءه - جستجوی لغت در جدول جو

صخاءه
(صَ ءَ)
چرک. ریم، تره ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صُ ءَ)
سرخی سیر مایل بسیاهی، و هی من شیات المعز و الخیل. (منتهی الارب). شقره الی السواد او سواد مشرب حمره. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(صَخْ خا بَ)
تأنیث صخاب. زن با بانگ و فریاد. (منتهی الارب). زن بلندآواز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ ءَ)
تره ای است. ج، سخاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ ءَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ ءَ)
ابن عمرو بن مالک از بنی اود از مذحج. وی شاعری یمانی و جاهلی و سید قوم خود و در جنگها سپهسالار آنان بوده. او یکی از حکمای شعرای عصر خویش است و مشهورترین شعر او ’لایصلح الناس فوضی لاسراه لهم...’ میباشد. در حدود سال پنجاهم پیش از هجرت درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 434)
لغت نامه دهخدا
(صَ ءَ)
بمعنی صلایه است. (منتهی الارب). رجوع به صلایه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ ءَ)
آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به صاء شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
چرک، تره ای است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
رجوع به صاء شود
لغت نامه دهخدا