جدول جو
جدول جو

معنی صحیفی - جستجوی لغت در جدول جو

صحیفی
(صَ)
شاعری است. صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: وی از مردم شیراز و شخصی مصاحب و هم زبان است. آنقدر شاعروضع و بلندپرواز است که شاعری بسیار دلیر باید تا از وضع وی نترسیده در معرض سؤال و جواب او برآید. اغلب بزرگ زادگان احمق را پیداکرده برای آنان بالبدیهه قصیده های بیمعنی میگفت و جایزه میگرفت. در آنموقع بسیار بی قید و لوند بود ولی اکنون تائب و پرهیزکار شده است. عاقبت بخیر باد. شعرترکی و فارسی میگوید. (ترجمه مجمع الخواص ص 218)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیفی
تصویر صیفی
ویژگی محصولی که در تابستان به عمل می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحیفه
تصویر صحیفه
کتاب کوچک، ورق کتاب، نامه، روزنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحافی
تصویر صحافی
شغل و عمل صحاف، ته بندی و جلد کردن کتاب، مکانی که این کار در آن انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
ابن عامر الاوسی، مکنی به ابوقیس و ابن الاسلت. شاعری جاهلی و از حکمای عرب و رئیس و خطیب و سالار جنگ مردم اوس بود. بتان را ناخوش داشت و چون اسلام ظاهر گشت نزد رسول خدا شد و در پذیرفتن اسلام درنگی کرد و پیش از آنکه مسلمان شود بسال 622 میلادی و 1 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 437)
ابن فسیل شیبانی. از شجاعان و از اصحاب علی علیه السلام بود. وی در کوفه اقامت کرد و مردم را علیه امویان برمی انگیخت. معاویه او را به قتل رسانید. (الاعلام زرکلی ص 437)
از پسران هاشم بن عبد مناف است. (صبح الاعشی ج 1 ص 358)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
علم صیفی، یاقوت نویسد: علم صیفی و شتائی از فروع علم تفسیر و موضوع و غایت وفائده آن برای ناظرین آشکار است. واحدی گوید: خداوند تعالی در کلاله دو آیه نازل کرد: یکی که در اول سورۀ نساء است در شتاء آمد و آنکه در آخر سوره است در صیف. و از آیات صیفی آیاتی است که در حجهالوداع نازل شده است و آیۀ الذین، و سورۀ نصر و آیاتی که درغزوۀ تبوک نازل شده است و از آیات شتائی آیۀ افک و آیاتی است که در غزوۀ خندق نازل شد. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ)
منسوب به صیف. تابستانی. مقابل شتوی، آنچه در تابستان کارند و به دست آید، چون: خیار، بادنجان، هندوانه و خربزه
لغت نامه دهخدا
(صَ فی ی)
بچه که در پیری شده باشد. (منتهی الارب). فرزند مرد از پس پیری. (مهذب الاسماء) ، باران تابستانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ فی ی)
کسی که در قرائت صحیفه خطا کند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ حُ فی ی)
روزنامه نگار
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صحیفه. (منتهی الارب). روی زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابن صحیفی. یکی از شعرای شیراز است. این بیت او راست:
دلم پر است ز خون بر دلم مزن انگشت
که همچو شیشۀ می گریه در گلو دارد.
(قاموس الاعلام ترکی) (صبح گلشن ص 24)
لغت نامه دهخدا
(صَحْ حا)
عمل صحاف. صحافی کردن. رجوع به صحاف و صحافی کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صحیف
تصویر صحیف
روی زمین، نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحیفه
تصویر صحیفه
نامه، کتاب، دفتر، مصحف
فرهنگ لغت هوشیار
زراعتی که در بهار و اول تابستان انجام گیرد و حاصلش در تابستان و اوائل پائیز بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیفی
تصویر نحیفی
لاغری نزاری در تازی نیامده لاغری نزاری، ضعف ضعیفی
فرهنگ لغت هوشیار
روزنامه نگار پوشنه گری عمل و شغل صحاف ته بندی و جلد کردن کتاب، دکان صحاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحفی
تصویر صحفی
لغز خوان آن که در خواندن لغزش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیفی
تصویر صیفی
((صَ))
تابستانی، زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند، خربزه، هندوانه، جمع صیفی جات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحافی
تصویر صحافی
ته بندی و جلد کردن کتاب، دکان صحافی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحیفه
تصویر صحیفه
((صَ فَ یا فِ))
نامه، کتاب، ورق
فرهنگ فارسی معین
دفتر، رساله، کتاب، مصحف، نامه، ورق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تابستانه، تابستانی
متضاد: شتوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که بر صحیفه چیزی نوشت، دلیل که میراث یابد اگر چیزی ننوشت، دلیل است میراث طلبد و فائده نرسد.
- محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خبرنگار، روزنامه نگار
دیکشنری اردو به فارسی