گویند کتابی بود علی علیه السلام را و حوادث عالم تا روز قیامت در آن نوشته بود و آن کتاب بمحمد بن حنفیه و از او به ابی هاشم فرزند وی رسید و او چون بحمیمه نزد محمد بن علی بن عبدالله بن عباس رسید، آن صحیفه بوی تسلیم کرد و خود همانروز درگذشت و آن را صحیفۀ علویه گفتندی. رجوع به همین لغت نامه ذیل کلمه ابوهاشم عبدالله بن محمد بن الحنفیه شود
گویند کتابی بود علی علیه السلام را و حوادث عالم تا روز قیامت در آن نوشته بود و آن کتاب بمحمد بن حنفیه و از او به ابی هاشم فرزند وی رسید و او چون بحمیمه نزد محمد بن علی بن عبدالله بن عباس رسید، آن صحیفه بوی تسلیم کرد و خود همانروز درگذشت و آن را صحیفۀ علویه گفتندی. رجوع به همین لغت نامه ذیل کلمه ابوهاشم عبدالله بن محمد بن الحنفیه شود
ناحیه و گوشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، چوبی بر مثال نصف نی است که در پشت آن نی دیگر باشد و بدان تیرها و کمان ها تراشند، خرقه ای که بدان دامن پیراهن پیوند کنند از پس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
ناحیه و گوشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، چوبی بر مثال نصف نی است که در پشت آن نی دیگر باشد و بدان تیرها و کمان ها تراشند، خرقه ای که بدان دامن پیراهن پیوند کنند از پس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
در اصطلاح رجالی، عبارت از چهارده تن از اصحاب عقبه و بیست تن دیگرند که در منع خلافت علی (ع) هم پیمان شدند و در میان خودشان صحیفه ای در این موضوع نوشتند. از جملۀ بیست تن مزبور میتوان این کسان را نام برد: ابوسفیان. عکرمه. صفوان بن امیه. سعید بن عاص. خالد بن ولید. عیاش بن ابی ربیعه. بشر بن سعد. سهیل بن عمرو. حکیم بن حزام. صهیب بن سنان. ابوالاعور سلمی و مطیعبن اسود. (از ریحانه الادب). و رجوع به اصحاب عقبه شود
در اصطلاح رجالی، عبارت از چهارده تن از اصحاب عقبه و بیست تن دیگرند که در منع خلافت علی (ع) هم پیمان شدند و در میان خودشان صحیفه ای در این موضوع نوشتند. از جملۀ بیست تن مزبور میتوان این کسان را نام برد: ابوسفیان. عکرمه. صفوان بن امیه. سعید بن عاص. خالد بن ولید. عیاش بن ابی ربیعه. بشر بن سعد. سهیل بن عمرو. حکیم بن حزام. صهیب بن سنان. ابوالاعور سلمی و مطیعبن اسود. (از ریحانه الادب). و رجوع به اصحاب عقبه شود
باران سخت که زمین را رندد. (منتهی الارب). باران که هر چه در راه آن باشد رندد. (اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه پهنا که مابین توهای تهیگاه و مانند آن ملصق و پیوست است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه. (منتهی الارب). ما قشرته من الشحم. (اقرب الموارد) ، فربهی پشت مازه که برداشته باشند، آواز دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
باران سخت که زمین را رندد. (منتهی الارب). باران که هر چه در راه آن باشد رندد. (اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه پهنا که مابین توهای تهیگاه و مانند آن ملصق و پیوست است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه. (منتهی الارب). ما قشرته من الشحم. (اقرب الموارد) ، فربهی پشت مازه که برداشته باشند، آواز دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
شاعری است. صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: وی از مردم شیراز و شخصی مصاحب و هم زبان است. آنقدر شاعروضع و بلندپرواز است که شاعری بسیار دلیر باید تا از وضع وی نترسیده در معرض سؤال و جواب او برآید. اغلب بزرگ زادگان احمق را پیداکرده برای آنان بالبدیهه قصیده های بیمعنی میگفت و جایزه میگرفت. در آنموقع بسیار بی قید و لوند بود ولی اکنون تائب و پرهیزکار شده است. عاقبت بخیر باد. شعرترکی و فارسی میگوید. (ترجمه مجمع الخواص ص 218)
شاعری است. صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: وی از مردم شیراز و شخصی مصاحب و هم زبان است. آنقدر شاعروضع و بلندپرواز است که شاعری بسیار دلیر باید تا از وضع وی نترسیده در معرض سؤال و جواب او برآید. اغلب بزرگ زادگان احمق را پیداکرده برای آنان بالبدیهه قصیده های بیمعنی میگفت و جایزه میگرفت. در آنموقع بسیار بی قید و لوند بود ولی اکنون تائب و پرهیزکار شده است. عاقبت بخیر باد. شعرترکی و فارسی میگوید. (ترجمه مجمع الخواص ص 218)