جدول جو
جدول جو

معنی صحنات - جستجوی لغت در جدول جو

صحنات
(صِ)
نام نان خورش که در ملک مصر سازند که ماهی فربه پاره پاره کرده سه روز بغیر نمک نگاه دارند و بعد از آن نمک و سماق و عرق لیمو در ظرف کنند و در آفتاب نگاه دارند و بچوبی حرکت دهند تا نمک و ماهی آمیخته شود و بعد از آن استخوان او را از گوشت جدا کرده میخورند. (غیاث اللغات از منتخب و بحر الجواهر). ماهیابه. (ربنجنی). ادامی است که از صغار سمک کنند. نانخورشی که از ماهی های خرد شده سازند. هو السمک المطحون. (ابن بیطار ذیل کلمه ربیثا). صحنات لغت هندوی طاریجی باشد و سریانی آن صحیثا و پارسی آن ماهیابه باشد. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان). و در برهان صحنات ضبط کرده و گوید نوعی از طعام و خورشی است در لار که ماهیابه گویند، و آن را از ماهی اشنه پزند. داود انطاکی در تذکره آرد: صحنات را جز در عراق نشناسند و آنچه در مصر سازند و ملوحه نامند بدان ماند، و ساختن آن چنان است که ماهی خرد را گیرند و یا ماهی بزرگ را خرد کنند و سه روز بگذارند. سپس چند روز در نمک آب نهند... تا صاف شود و ملوحه همچنان درست ماند، و آن گرم و خشک است در اوائل دوّم و خشک کننده رطوبتها و گندبغل را ببرد و فالج را سود دهد و خلط را متعفن سازد... (تذکرۀ انطاکی ص 228 ج 1). و در تحفه آرد: صحنات، بفارسی ماهیابه نامند و معمول لار و سایر مواضع است و با نان میخورند و طریق عمل آن است که ماهی ریزه رابا آب و نمک در صحنی کرده چند روز بگذارند تا منفسح شود. پس بر هم زنند و صاف نموده استعمال کنند. در دوّم گرم و خشک و مجفف رطوبات معده و رافع بدبویی دهان که از رطوبت معده باشد. و جهت فالج و درد ورک و امراض بارده و مداومت او در رفع بدبویی عرق نافع و مولد خلط سوداوی و امراض آن و محرق خون و مورث تشنگی وتعفن اخلاط و مصلحش بالخاصیه زنجبیل است و استعمال سرکه و ترشیها و در بعضی امزجه شیرینیها:
گر با تو خصم آرش بود هم جفت او آتش بود
صحنات کمتر خوش بود، با صحن حلوا داشته.
خاقانی.
و رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 235 شود
لغت نامه دهخدا
صحنات
نانخورشی است که در مصر سازند. طرز تهیه آن چنین است که ماهی فربه را پاره پاره کرده سه روز به غیر نمک نگاهدارند و بعد نمک و سماق و عرق لیمون در ظرف کنند و در آفتاب نگاهدارند و به چوبی حرکت دهند تا نمک و ماهی آمیخته شود سپس استخوان او را از گوشت جدا کرده خورند، تمر هندی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
جمع واژۀ احنه، خشم. ج، احن، احنات
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز 65هزارگزی خاوری اهواز. 5هزارگزی راه رامهرمزبه اهواز. دشت، گرمسیر، سکنه 75 تن. آب آن از چاه. محصول غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری، راه در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ)
نانخورش است که از ماهی کوچک ترتیب دهند. فارسی ماهیابه. مشهی ّ و مصلح معده است. (منتهی الارب). ماهی آبه. (دهار). صحناء و صحنا نانخورشی است که از ماهی سازند و صحنات اخص از اوست. کذا قال الجوهری. و در مغرب آرد که صحنا بفتح و کسر صیر است و آن بفارسی ماهیابه باشد و صحنات شامی و مصری نانخورشی است که از ماهی کوچک و سماق و آب لیمو و دیگر ترشیها سازند و آن مقوی و مبرد است معده را. (بحر الجواهر). صحنات. (غیاث اللغات). رجوع به صحنات شود
لغت نامه دهخدا
ماهیاوه (گویش بندری) نانخورشی است از ماهی اشنه، موتو نانخورشی است که از ماهی کوچک ترتیب دهند ماهیتابه (صحنات اخص از آنست)، نانخورشی است که از ماهی کوچک ترتیب دهند ماهیتابه (صحنات اخص از آنست)
فرهنگ لغت هوشیار