جدول جو
جدول جو

معنی صحبان - جستجوی لغت در جدول جو

صحبان
(صُ)
جمع واژۀ صاحب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صحبان
معاشر همصحبت همنشین یار جمع اصحاب صحاب غ صحابه صحبان صحب، همراه همسفر، خداوند چیزی مالک: صاحب ملک صاحب خانه، وزیر خواجه، عنوانی که در ممالک اطراف ایران به انگلیسیان معنون و سپس بخارجیان داده اند. توضیح این کلمه با بسیاری از کلمات دیگر ترکیب اضافی شود و غالبا به فک اضافه آید. یا صاحب احداث. رئیس نظمیه رئیس شهربانی. یا صاحب جزیره. (اسماعلیان) رئیس دعوت اسماعلیه در هر جزیره. یا صاحب جوزا. عطارد (زیرا برج جوزا خانه اوست)،، جمع صاحب، یاران
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حبان
تصویر حبان
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(صَبْ با)
محمد بن علی مکنی به ابوالعرفان. وی از علمای مصر است و او راست: منظومۀ ’الکافیه الشافیه’ در علم عروض و قافیه، مطبوع حاشیه بر شرح اشمونی بر الفیۀ ابن مالک، مطبوع. اتحاف اهل الاسلام بما یتعلق بالمصطفی و اهل بیته الکرام. اسعاف الراغبین در سیرت نبویه، مطبوع. الرساله الکبری در تفسیر بسمله، مطبوع. رساله الاستعارات و حاشیۀ برشرح رسالۀ عضدیه، مطبوع، و کتابی در علم هیئت، و حاشیه بر شرح عصام بر سمرقندیه و حاشیه بر معانی و بیان سعد تفتازانی و کتب دیگر. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 953). و رجوع به ذیل ص 21 از ج 3 بلوغ الارب شود
لغت نامه دهخدا
(صَبْ با)
سازندۀ صابون و فروشندۀ آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ با)
ابن منقذبن عمرو بن عطیه بن خنسأبن مبذول بن عمرو بن غنم بن مازن نجار انصاری خزرجی مازنی. ابن عبدالبر و ابن منده و ابن اثیر اورا در عداد صحابه شمرده و گویند غزوۀ احد و غزوات پس از آن را درک کرده و در خلافت عثمان درگذشته است. (تنقیح المقال ج 1 ص 250). عسقلانی از شافعی و حاکم و دارقطنی و جز ایشان نقل کند که ضعیف الحال است. پسر او واسعبن حبان گفته است که او کور بود، و پیغمبر در خرید و فروش سه روز خیار غبن برای او گذاشت، و در این داستان خلاف است که برای او یا برای پدرش منقذ روی داده است. (الاصابه ج 1 ص 316). ابن عبدالبر اضافه می کند که وی اروی الصغری بنت ربیعه بن حارث بن عبدالمطلب هاشمیه را تزویج کرد و از او دو فرزند داشت یکی یحیی بن حبان و دیگری واسعبن حبان و پسر یحیی بنام محمد بن یحیی بن حبان استاد مالک است و صاحب موطاء از او نقل آورده است. سمعانی (ص 152 الف) او را حبان بن مقعد گفته است. رجوع به الاستیعاب ج 1 ص 137 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(حُبْ با)
جمع واژۀ حب ّ
لغت نامه دهخدا
(حِبْ با)
سکۀ حبان، نام محله ایست به نیشابور. نام کوچه ای به نشابور. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حِبْ با)
ظاهراً تثنیۀ حب ّ بمعنی دوست باشد. (معجم البلدان)
جمع واژۀ حب ّ
لغت نامه دهخدا
(مُ حِبْ با)
نام دو ستاره در ذنب جدی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
ابن سعد بن مالک. از مردم نخع و از قحطانیان است. کمیل بن زیاد از فرزندان اوست. (الاعلام زرکلی ص 436)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
سکبینج است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به سکبینج و سکبینه و رجوع به صغبین شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
دو وادیند در بلاد عامر. نصر گویند آن صلب است وچیز دیگر. و صلب غلبه یافته است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صلیب. (منتهی الارب) (دهار). رجوع به صلیب شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صقب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام آبی است. (معجم البلدان) :
لولا بنی ّ ما حضرت سحبان
و لا اخذت أجره من انسان.
؟ (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نیک برنده و کشندۀ هر چیز. (منتهی الارب). جرّاف. (اقرب الموارد) ، باقی آب در مشک. (مهذب الاسماء) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
اسب نری بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مرد با بانگ و فریاد. ج، صخبان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مرد صاحب خوبی و جمال، مرد صبوحی کننده، رجل صبحان، مرد در شراب بامدادی شتابی کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حبان
تصویر حبان
جمع حب، دانه ها گویک ها گویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبان
تصویر صبان
برهو ساز برهو فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبحان
تصویر صبحان
پگه نوش، زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغبان
تصویر صغبان
صغبین یونانی تازی گشته سکبینج پرزیکه از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبان
تصویر صلبان
جمع صلیب، دارها چلیپاها
فرهنگ لغت هوشیار