جدول جو
جدول جو

معنی صتیت - جستجوی لغت در جدول جو

صتیت
(صَ)
بانگ و فریاد و غوغا. (منتهی الارب) ، گروه مردم. (منتهی الارب). گروه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
صتیت
غریو، گروه
تصویری از صتیت
تصویر صتیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیت
تصویر صیت
آوازه و نام نیک، ذکر خیر، شهرت نیکو
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
کت ّ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شروع غلیان نبیذ و جز آن قبل از شدت یافتن. (از اقرب الموارد). رجوع به کت شود، برانگیخته شدن مرد از خشم، بانگ کردن کره شتر، بانگ کردن مرد از شدت خشم مانند کره شتر، نرم و آهسته رفتن کسی یا گام نزدیک گذاشتن در تند رفتن. (از ناظم الاطباء). و رجوع به کت ّ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شانۀ کرباس یعنی شانۀ جولاهگان. (برهان) (آنندراج). شانۀ جولاهگان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَوْ وُ)
پراکنده شدن و پراکنده گردیدن. شت ّ. شتات. شتت. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کار پراکنده. (منتهی الارب). ج، شتی. (از محیط المحیط). پراکنده. (دهار) ، دندان گشاده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
کوفته و ریزه ریزه کرده. (منتهی الارب). فتوت. (اقرب الموارد) ، نان ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم ساییده باشند و مستعمل آن از نان گندم است. قلیل الغذا و مخفّف رطوبت معده و مولد ریاح و سواد و دیرهضم و مضر احشای ضعیفه است و کهنۀ او بسیار زبون تر و مورث قولنج و مسدّد، و مصلحش شکر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نان فتیر است که فتیت نیز نامند، و فتیت هر چیزی را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فتوت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منازعت و خصومت کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُتْ تی یَ)
چادر و جامۀ یمنی. (منتهی الارب). الملحفه او ثوب یمنی. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خسیس. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (منتهی الارب) ، ناقص. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (منتهی الارب) (تاج العروس). منه: لایحرم الضعیف الختیت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
صوت. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). صدا. آواز. بانگ
لغت نامه دهخدا
(صِمْ می)
بسیار خاموش. (منتهی الارب). همیشه خاموش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
به صدا درآمدن چیزی. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، شنیده شدن صدا از زمین. (معجم متن اللغه) ، بانگ کردن شتربچه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تی یَ)
دهی از دهستان آلان است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ تَ)
صدد. قصد. هو بصتته، او در پی وی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آوازه، (مهذب الاسماء)، آوازه و ذکر خیر، (غیاث اللغات)، ذکر خیر، شهرت نیکو، ذکر، ذکره:
به پیش صیت احسانت گه پیمودن عالم
صبا را پای در سنگ آمده ست از تنگ میدانی،
ابوعلی حسین مروزی،
آدمی چون بداشت دست از صیت
هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت،
سنائی،
که صیت عدل و رأفت او بر روی روزگار باقی است، (کلیله و دمنه)،
صیت او چون خضر و بختش چون مسیح
این زمین گرد آن فلک پیمای باد،
خاقانی،
صیت سخا ومروت و احسان و فتوت او در افواه افتاد، (ترجمه تاریخ یمینی)،
بگذرد این صیت از بصره و تبوک
چونکه الناس علی دین ملوک،
مولوی،
صیت سخنش که در بسیط زمین رفته، (گلستان)،
بگفت ارچه صیت نکوئی رود
نه با هر کسی هرچه گوئی رود،
سعدی،
ببر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است،
حافظ،
، خایسک آهنگران،
زدایندۀ شمشیر و مانند آن، زرگر، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یِ)
مرد سخت آواز. بلندآواز. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرد رسا درکارها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مرد توانا (ی) تن آور یا مرد با گوشت گرداندام یا مرد توانا (ی) درشت خلقت. (منتهی الارب). رجوع به صفتات و صفت ّ و صفتان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیت
تصویر صیت
آوازه، شهرت نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیت
تصویر متیت
شانه کرباس شانه جولاهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتیت
تصویر کتیت
آوای جوش جوش دیگ، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
کوفته، ریز ریز، نانریزه خرده نان، نانسوده خرده نان خشک که در آشپزی به کار برند کوفته و ریزه ریزه کردن، نان خشک نرم ساییده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمیت
تصویر صمیت
بسیار خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتیت
تصویر شتیت
پراکنده، دورازهم چون دندان ها دندان گشاده پراکنده، جمع شتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختیت
تصویر ختیت
زفت، نارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیت
تصویر اتیت
فرانسوی آماس گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیت
تصویر فتیت
((فَ))
کوفته و ریزه ریزه کرده، نان خشک نرم ساییده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتیت
تصویر شتیت
((شَ))
پراکنده، جمع شتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیت
تصویر صیت
((ص))
آوازه، شهرت
فرهنگ فارسی معین
آوازه، اشتهار، شهرت، معروفیت، ناموس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاره شدن، پوسیدگی، تیت
فرهنگ گویش مازندرانی