کت ّ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شروع غلیان نبیذ و جز آن قبل از شدت یافتن. (از اقرب الموارد). رجوع به کت شود، برانگیخته شدن مرد از خشم، بانگ کردن کره شتر، بانگ کردن مرد از شدت خشم مانند کره شتر، نرم و آهسته رفتن کسی یا گام نزدیک گذاشتن در تند رفتن. (از ناظم الاطباء). و رجوع به کت ّ شود
کَت ّ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شروع غلیان نبیذ و جز آن قبل از شدت یافتن. (از اقرب الموارد). رجوع به کت شود، برانگیخته شدن مرد از خشم، بانگ کردن کره شتر، بانگ کردن مرد از شدت خشم مانند کره شتر، نرم و آهسته رفتن کسی یا گام نزدیک گذاشتن در تند رفتن. (از ناظم الاطباء). و رجوع به کَت ّ شود
کوفته و ریزه ریزه کرده. (منتهی الارب). فتوت. (اقرب الموارد) ، نان ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم ساییده باشند و مستعمل آن از نان گندم است. قلیل الغذا و مخفّف رطوبت معده و مولد ریاح و سواد و دیرهضم و مضر احشای ضعیفه است و کهنۀ او بسیار زبون تر و مورث قولنج و مسدّد، و مصلحش شکر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نان فتیر است که فتیت نیز نامند، و فتیت هر چیزی را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فتوت شود
کوفته و ریزه ریزه کرده. (منتهی الارب). فَتوت. (اقرب الموارد) ، نان ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم ساییده باشند و مستعمل آن از نان گندم است. قلیل الغذا و مخفِّف رطوبت معده و مولد ریاح و سواد و دیرهضم و مضر احشای ضعیفه است و کهنۀ او بسیار زبون تر و مورث قولنج و مسدّد، و مصلحش شکر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نان فتیر است که فتیت نیز نامند، و فتیت هر چیزی را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فَتوت شود
آوازه، (مهذب الاسماء)، آوازه و ذکر خیر، (غیاث اللغات)، ذکر خیر، شهرت نیکو، ذکر، ذکره: به پیش صیت احسانت گه پیمودن عالم صبا را پای در سنگ آمده ست از تنگ میدانی، ابوعلی حسین مروزی، آدمی چون بداشت دست از صیت هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت، سنائی، که صیت عدل و رأفت او بر روی روزگار باقی است، (کلیله و دمنه)، صیت او چون خضر و بختش چون مسیح این زمین گرد آن فلک پیمای باد، خاقانی، صیت سخا ومروت و احسان و فتوت او در افواه افتاد، (ترجمه تاریخ یمینی)، بگذرد این صیت از بصره و تبوک چونکه الناس علی دین ملوک، مولوی، صیت سخنش که در بسیط زمین رفته، (گلستان)، بگفت ارچه صیت نکوئی رود نه با هر کسی هرچه گوئی رود، سعدی، ببر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است، حافظ، ، خایسک آهنگران، زدایندۀ شمشیر و مانند آن، زرگر، (منتهی الارب)
آوازه، (مهذب الاسماء)، آوازه و ذکر خیر، (غیاث اللغات)، ذکر خیر، شهرت نیکو، ذکر، ذکره: به پیش صیت احسانت گه پیمودن عالم صبا را پای در سنگ آمده ست از تنگ میدانی، ابوعلی حسین مروزی، آدمی چون بداشت دست از صیت هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت، سنائی، که صیت عدل و رأفت او بر روی روزگار باقی است، (کلیله و دمنه)، صیت او چون خضر و بختش چون مسیح این زمین گرد آن فلک پیمای باد، خاقانی، صیت سخا ومروت و احسان و فتوت او در افواه افتاد، (ترجمه تاریخ یمینی)، بگذرد این صیت از بصره و تبوک چونکه الناس علی دین ملوک، مولوی، صیت سخنش که در بسیط زمین رفته، (گلستان)، بگفت ارچه صیت نکوئی رود نه با هر کسی هرچه گوئی رود، سعدی، ببر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است، حافظ، ، خایسک آهنگران، زدایندۀ شمشیر و مانند آن، زرگر، (منتهی الارب)