جدول جو
جدول جو

معنی صتء - جستجوی لغت در جدول جو

صتء(تَ هََ)
قصد کردن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

لغتی است در صاءه وآن آب و جز آن از پلیدی است که در سلا، یا بر سر بچه باشد در رحم و بعد ولادت بیرون آید، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
نتاء. رجوع به نتاء شود
لغت نامه دهخدا
(قَش ش)
زدن کسی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، خوردن طعام. (اقرب الموارد) ، کج وخمیده گشتن از پیری یا بیماری. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هَِ / هََ تْءْ)
وقت. (اقرب الموارد) (تاج العروس). هزیع. (معجم متن اللغه). وقت و هنگام. (منتهی الارب). بخصوص هنگامی ازشب. (ناظم الاطباء). و گاهی در مورد روز هم استعمال شود. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). مضی من اللیل هت ء، یعنی وقت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از زمان. هتی ، هتی ٔ، هتی ّ، هتاء، هیتاء، هیتاء، هتاءه (ه / ه ء) ، هتاء
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ ءْ)
آن چیز که با وجود کثرت، اندک نماید. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ تَ)
دور کردن چیزی را. راندن، گذشتن، انداختن تیر، آرمیدن با زن، کم کردن، تیزدادن، پلیدی انداختن، تیز نگریستن، زادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
به عصا زدن. (تاج المصادر). به چوبدستی زدن. (آنندراج). متاءه بالعصا متاءً، به چوب دستی زد او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیدن رسن را و دراز نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ تَ)
صدد. قصد. هو بصتته، او در پی وی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ رُ)
بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ تَ)
گردش، سختی تار سر شترمرغ، نرمی و لطافت سر شترمرغ، جوان توانا، گورخر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ مْ مُ)
جهان جهان رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ مْ مُ)
خوار گردانیدن و رام ساختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُتْ تَ)
ضد. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ کْ کُ)
بر وزن شرم، برآمدن دندان کودک و نشتر شترکره، برآمدن سم شکافته (ظلف) ، طلوع کردن ثریا، از کیشی به کیش دیگر شدن، راه نمودن دشمن را، نمودار شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
دوختن جامه را، ریشه تافتن، چنانکه گلیم را، بستن، چنانکه گره را، زدن، رفث. مباضعت. جماع کردن، پیوسته نگریستن، فرودآوردن متاع را از شتران. (منتهی الارب) ، بستن و استوار کردن دیوار را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صِت ت)
ضدو ناهمتا، گروه مردم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صتم
تصویر صتم
وات زبانی و لبی زبانلبی
فرهنگ لغت هوشیار