جستن کسی را و اعانت کردن او را در طلب. (منتهی الارب). طلبیدن کسی را. (از اقرب الموارد). بغی، بغیه، بغیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مصادر مذکور شود. جستن یعنی طلبیدن. (مؤید الفضلاء). خواستن. (غیاث) (آنندراج) ، پا سپر کردن و وطی نمودن. (از منتهی الارب) ، آمیختن سخن و جز آن را. (ناظم الاطباء) زنا کردن. (سروری) (رشیدی) (مؤید الفضلاء) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (منتهی الارب). زنا کردن و فاحشه شدن. (غیاث). قال اﷲ تعالی: لاتکرهوا فتیاتکم علی البغاء. (قرآن 33/24) (منتهی الارب). مباغاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مباغاه شود.
جستن کسی را و اعانت کردن او را در طلب. (منتهی الارب). طلبیدن کسی را. (از اقرب الموارد). بُغی، بُغیَه، بِغیَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مصادر مذکور شود. جستن یعنی طلبیدن. (مؤید الفضلاء). خواستن. (غیاث) (آنندراج) ، پا سپر کردن و وطی نمودن. (از منتهی الارب) ، آمیختن سخن و جز آن را. (ناظم الاطباء) زنا کردن. (سروری) (رشیدی) (مؤید الفضلاء) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (منتهی الارب). زنا کردن و فاحشه شدن. (غیاث). قال اﷲ تعالی: لاتکرهوا فتیاتکم علی البغاء. (قرآن 33/24) (منتهی الارب). مباغاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مباغاه شود.
ظاهراً حیوانی که حیوانات دیگر را فاسد کند (از لحاظ جنسی). (از دزی ج 1 ص 102). و هذا الحیوان (ای الضبع) بغاء و ذلک انه لایمر به حیوان من جنسه الا ’علاه’. (ابن البیطار) ، چشمه ای است بسیار آب و نخل مر آل آن حضرت را {{صفت}}. (منتهی الارب). چشمه ای بسیارآب و دارای نخلهای زیاد که متعلق به آل آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله میباشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
ظاهراً حیوانی که حیوانات دیگر را فاسد کند (از لحاظ جنسی). (از دزی ج 1 ص 102). و هذا الحیوان (ای الضبع) بغاء و ذلک انه لایمر به حیوان من جنسه الا ’علاه’. (ابن البیطار) ، چشمه ای است بسیار آب و نخل مر آل آن حضرت را {{صِفَت}}. (منتهی الارب). چشمه ای بسیارآب و دارای نخلهای زیاد که متعلق به آل آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله میباشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
بپغا. طوطی. (مهذب الاسماء). طوطک. (فرهنگ اسدی) .طوطی سبزپر. (منتهی الارب). حرف ثانی را بای فارسی نیز نوشته اند. (غیاث اللغات) .باء دوم را مشدد نیز نوشته اند (ب ب ب ) و اصل این کلمه هندی است و فرانسویان از عربی گرفته پاپگ گفته اند. (یادداشت مؤلف). مرغکی است سبزرنگ به اندازۀ کبوتر (حمام) که آنچه بشنود بازگو کند، اصلاً هندی است، منقار آن سرخ رنگ است ولی نوع نوبی آن منقار سیاه دارد. گویند نوعی سپیدرنگ نیز از آن دیده شده است و گویا یکی از نوع سپید آن به معزالدوله ابن بویه هدیه داده بودند که نوک و پای آن سیاه رنگ بود و بر سر زائده ای پسته ای رنگ داشت. مرغی تیزفهم است و اصوات را بازگو می کند و تلقین پذیر است. شاهان و امرا آن را نگاه دارای میکردند. طعمه رابکمک پای میخورد آنسان که انسان با دست خورد. نوع هندی آن برای تعلیم مناسبتر از نوع نوبی آن است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 78). و رجوع به طوطی شود: ای ساخته بر دامن ادبار تنزل غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل. منجیک، (درتداول زنانه) رقیب. ناظر. که زاغ کسی را چوب زند. که مراقب حرکات دیگری باشد، {{فعل}} امر) امر از پاییدن. مراقب باش. باخبر باش
بپغا. طوطی. (مهذب الاسماء). طوطک. (فرهنگ اسدی) .طوطی سبزپر. (منتهی الارب). حرف ثانی را بای فارسی نیز نوشته اند. (غیاث اللغات) .باء دوم را مشدد نیز نوشته اند (ب َب ْ ب َ) و اصل این کلمه هندی است و فرانسویان از عربی گرفته پاپگ گفته اند. (یادداشت مؤلف). مرغکی است سبزرنگ به اندازۀ کبوتر (حمام) که آنچه بشنود بازگو کند، اصلاً هندی است، منقار آن سرخ رنگ است ولی نوع نوبی آن منقار سیاه دارد. گویند نوعی سپیدرنگ نیز از آن دیده شده است و گویا یکی از نوع سپید آن به معزالدوله ابن بویه هدیه داده بودند که نوک و پای آن سیاه رنگ بود و بر سر زائده ای پسته ای رنگ داشت. مرغی تیزفهم است و اصوات را بازگو می کند و تلقین پذیر است. شاهان و امرا آن را نگاه دارای میکردند. طعمه رابکمک پای میخورد آنسان که انسان با دست خورد. نوع هندی آن برای تعلیم مناسبتر از نوع نوبی آن است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 78). و رجوع به طوطی شود: ای ساخته بر دامن ادبار تنزل غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل. منجیک، (درتداول زنانه) رقیب. ناظر. که زاغ کسی را چوب زند. که مراقب حرکات دیگری باشد، {{فِعل}} امر) امر از پاییدن. مراقب باش. باخبر باش
لقب ابوالفرج عبدالواحد مخزومی شاعر ابن ابی نصر (متوفی بسال 398 هجری قمری) است بجهت لثغت زبان او. (منتهی الارب). بجهت فصاحت و لطف سخن این لقب را به وی داده اند. (از انساب سمعانی). شاعری خوشگوی بود و خدمت سیف الدوله را درک کرد و او را رسائلی است و شعر او سیصد ورقه است. (از ابن الندیم). رجوع به ابوالفرج ببغاء شود
لقب ابوالفرج عبدالواحد مخزومی شاعر ابن ابی نصر (متوفی بسال 398 هجری قمری) است بجهت لثغت زبان او. (منتهی الارب). بجهت فصاحت و لطف سخن این لقب را به وی داده اند. (از انساب سمعانی). شاعری خوشگوی بود و خدمت سیف الدوله را درک کرد و او را رسائلی است و شعر او سیصد ورقه است. (از ابن الندیم). رجوع به ابوالفرج ببغاء شود