جدول جو
جدول جو

معنی صبرفزا - جستجوی لغت در جدول جو

صبرفزا
(اَ دُهْ فَ)
افزایندۀ صبر. فزایندۀ نیروی شکیبائی:
به توکل زیم اکنون نه به کسب
که رضا صبرفزایست مرا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صبرناز
تصویر صبرناز
(دخترانه)
صبر (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از صبر بردباری + ناز زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آذرفزا
تصویر آذرفزا
آتش افروز، آنکه آتش بیفروزد، آنکه آتش روشن کند، فتنه انگیز، آنکه در ایام عید نوروز آتش در دست می گیرد و شعلۀ آن را در دهان فرومی برد و با شوخی و مسخرگی از مردم پول می گیرد، حاجی فیروز، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آفروزه، وقود، پوک، پده، فروزینه، پیفه، آتش برگ، شیاع، مرخ، حطب، پد، هود، پرهازه، وقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارفزا
تصویر کارفزا
کارافزا، برای مثال گه مان بفزایید و گهی باز بکاهید / بر خویشتن خویش همی کارفزایید (ناصرخسرو - ۴۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برازا
تصویر برازا
زیبا، برازنده
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
عطرفزای. عطرفزاینده. رجوع به عطرفزای شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نورافزا. نورفزای. رجوع به نورفزای شود
لغت نامه دهخدا
(برْا / بِ)
از موجدان استعمار فرانسوی. تولد درکاستل گاندلفو 1852 م، وفات 1905 میلادی وی بصلح بخشی از کنگو را برای فرانسه تصرف کرد و برازاویل را درساحل استانلی پول بنا کرد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سزاوار و لایق. درخور. ازدر. جدیر.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ورزو. (یادداشت مؤلف).
- گاو برزا، گاو نر. گاو زراعت. گاو که برای شخم کردن است: بگیرند شحم حنظل و بوره از هریکی دودانگ، ماذریون و نشادر از هریکی دانگی همه را به زهرۀ گاو برزا بسرشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). با روغن زیت کهن با زهرۀ گاو برزا بکام و زبان بمالند، پرورش کننده. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبر فزای
تصویر صبر فزای
شکیب افزای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برازا
تصویر برازا
برازنده زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تنها و فقط، به گونه ناب به نابی، تنها (فقط) خالصا: صرفا شیر است، تنها فقط: صرفا با کار درست می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرفا
تصویر صرفا
بهنابی، تنها
فرهنگ واژه فارسی سره
تنها، خالصاً، فقط، منحصراً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برازنده، شایسته، سزاوار
فرهنگ گویش مازندرانی