جدول جو
جدول جو

معنی صبرات - جستجوی لغت در جدول جو

صبرات
(صَ بَ)
شهری است بزمین مهر از اقصای یمن (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوشته ای که به موجب آن دریافت یا پرداخت پولی را به دیگری واگذار می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
مبرت ها، کارهای نیک، جمع واژۀ مبرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع واژۀ عبره، حساب کردن مالیات محصول، مالیات
فرهنگ فارسی عمید
(صَبی یا)
جمع واژۀ صبیه است. رجوع بدان کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ملحی که از ترکیب اسیدبوریک با یک باز حاصل شده باشد. (ناظم الاطباء). نمک اسیدبوریک. (از لاروس) ، سودۀ سنگ: درآن نزدیکی (نزدیکی اصطخر فارس) بر آن شکل سنگ نیست و برادۀ آن امساک خون می کند... (نزههالقلوب حمداﷲمستوفی ج 3 ص 121)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَرْ را)
جمع واژۀ ’مبره’. خیرات و اعمال خیر و دهشته. (ناظم الاطباء). نیکیها. اعمال خیر. کارهای نیک: ابن الجراح او را بفریفت و بطریق مهادات و ملاطفت و انواع مبرات بدست آورد و او را بکشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 310). ابواب خیرات و مبرات بر عامۀ خلایق گشاده. (المعجم چ دانشگاه ص 13). پادشاه زاده هولاکو که هر یک را برقدر و منزلت با مبرات و صلاحت باز می گردانید. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ صاره
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ صابره
لغت نامه دهخدا
(صُ)
معرب جغرات است یعنی ماست. رجوع به جغرات شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
معرب جغرات. یوغورت. ماست ترش. رجوع به صقراط و جغرات شود
لغت نامه دهخدا
(غُبْ بَ)
جمع واژۀ غبّره. رجوع به غبره شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مرد درویش. (منتهی الارب). گدا و تهیدست و مفلس. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ خَ)
جمع واژۀ صخره. (منتهی الارب). رجوع به صخره شود
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
جمع واژۀ صبا. (منتهی الارب). رجوع به صبا شود
لغت نامه دهخدا
(صُ بَ)
جمع واژۀ صبیر. رجوع به صبیر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / رْ را / بِ رْ را)
اعمال نیک و خیرات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
جمع واژۀ حبره
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
جمع واژۀ ثبره
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ برت. مردان راهبر
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
جمع واژۀ ابره. سوزنها
لغت نامه دهخدا
(سِ گُ)
ماهر شدن بکاری
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شهرکی است به ماوراءالنهر وراء نهر سیحون و در آن قلعه ای مرتفع است که غزها برای تجارت و آشتی در آنجا فراهم آیند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برات
تصویر برات
اعمال نیک و خیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابرات
تصویر صابرات
جمع صابره، شکیبایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقرات
تصویر صقرات
ترکی تازی گشته از جغرات ماست ماست ترش جغرات یوغورت ماست ترش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبرات
تصویر سبرات
جمع سبره، بامدادان خنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبراء
تصویر صبراء
جمع صبیر، شکیبایان، پذ رفتاران، زنهار داران نمایندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع عبره، اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
خوبیها، نیکویی ها
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ))
نوشته ای است که به موجب آن دریافت یا پرداخت پول را به دیگری واگذار کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
((عَ بَ))
جمع عبره، اشک ها، سرشک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
((مَ بَ رّ))
جمع مبره، خیرات و اعمال خیر
فرهنگ فارسی معین
نیکی ها، اعمال خیر، خوبی ها، نیکویی ها، خیرها، مبرت ها، عطایا
فرهنگ واژه مترادف متضاد