جدول جو
جدول جو

معنی صایک - جستجوی لغت در جدول جو

صایک
(یِ)
یقال: لقیته اول صایک و بایک، ای اول شی ٔ. (مهذب الاسماء). رجوع به صوک و بوک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاین
تصویر صاین
(پسرانه)
صائن، محافظ، نگاه دارنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صایب
تصویر صایب
(پسرانه)
صائب، راست و درست، رسا، رساننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صاین
تصویر صاین
نگه دارنده، حفظ کننده، نگهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایک
تصویر پایک
پای کوچک، در علم زیست شناسی قسمتی از قارچ که کلاهک بر روی آن قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
نعت فاعلی از صول. حمله برنده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به صائم شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نگاهدارنده. متحفظ، پرهیزکار: در مواضی ایام دهقانی بوده است صاین ومتدین و متورع و متقی. (سندبادنامه ص 129). رجوع به صائن شود، در مغولی بمعنی نیک است. (تعلیقات ادگار بلوشه بر جامع التواریخ رشیدی ص 28)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تصغیر پای. پای کوچک. و در کلمات مرکب مانند چار پایک و پنج پایک آید، پیاده. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
غلام یوسف بن ابی الساج است. خوندمیر گوید: در شهور سنۀ 313 هجری قمری حایک غلام یوسف بن ابی ساج با مقتدر خلیفه مخالفت کرد و مملکت ری را مسخر گردانید و مقتدر به امیر نصر پیغام داد که ما شهر ری را بتو ارزانی داشتیم باید که بنفس خود متوجه آن سوی گردی، و امیر نصر بموجب فرموده به ری رفته حایک به گوشه ای گریخت و امیر سعید بعد از دو ماه که در آن ولایت بسر برد سیمجور را طلبیده محمد بن علی معلوک که به حکومت ری مشغول بود تا در سنۀ 316 پهلو بر بستر ناتوانی نهاد و حسن بن قاسم، حسن راعی ماکان بن کاکی را از طبرستان طلب داشته حکومت ری را بدیشان بازگذاشته متوجه خراسان شد. (حبیب السیر ج 2 جزء 4 ص 130)
حمزه (ظ: ابوحمزه) مجمعبن سمعان حایک. ابن ابی حاتم گفته است: مجمع تیمی همان فرزند سمعان حایک و مکنی به ابوحمزه است. کوفی است و از ماهان زاهد روایت دارد. ابوحیان تیمی و سفیان ثوری از وی روایت کنند. یحیی بن معین گفته است: مجمع تیمی ثقه بوده است. (سمعانی ص 152 الف)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نعت فاعلی از حیاکت. مرد بافنده. رجوع به حائک شود. ج، حوایک. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). ج، حایکون. مجازاً، دروغ باف: صدق ابویعقوب و کذب الحائکون. (تاریخ سیستان ص 276).
زآنکه جمله کسب ناید از یکی
هم دروگر، هم سقا هم حایکی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
بائک. شتر فربه. (آنندراج). ناقه بائک. ج، بوک، بیّک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرکز دهستان بایک 150هزارگزی شمال تربت حیدریه، سکنۀ آن 5149 تن، شغل مردم زراعت و کسب و مالداری، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)، مقام، و رجوع به پایه شود
دهستانی از شهرستان تربت حیدریه در باختر شوسۀ مشهد به زاهدان مرکب از 10 آبادی، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به صائف. شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صایب
تصویر صایب
درست و راست حق و رسا مقابل خاطی: رای صایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایل
تصویر صایل
حمله برنده، گستاخ سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایک
تصویر پایک
پای کوچک، پایه کوچک در برجستگیهای مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاید
تصویر صاید
شکار کننده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایک
تصویر حایک
جولاه جولاهه بافنده نساج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صکیک
تصویر صکیک
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدیک
تصویر صدیک
یک قسمت از صد قسمت، یک صدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائک
تصویر صائک
چسبنده دوسا، دلمه چون خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاین
تصویر صاین
نگاهدارنده، پرهیزگار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه روزه گیرد روزه دار روزه گیر جمع صایمین، یکی از امعا که پس از اثنا عشر قرار دارد و بدان پیوسته است معا صایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایح
تصویر صایح
صیحه زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایغ
تصویر صایغ
زرگر، ریخته گر، جمع صاغه صواغ صیاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایب
تصویر صایب
((یِ))
درست و راست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صایح
تصویر صایح
((یِ))
صیحه زننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاید
تصویر صاید
((یِ))
شکارکننده، شکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صایغ
تصویر صایغ
((یِ))
زرگر، ریخته گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صایل
تصویر صایل
حمله برنده، گستاخ، سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صایم
تصویر صایم
((یِ))
روزه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاین
تصویر صاین
((یِ))
نگاه دارنده، پرهیزگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حایک
تصویر حایک
((یِ))
جولاه، بافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاین
تصویر صاین
نیک
فرهنگ فارسی معین