جدول جو
جدول جو

معنی صایدی - جستجوی لغت در جدول جو

صایدی
(یِ)
عبدخیر بن زید، یا عبد خیر بن محمد بن خولی بن عبد عمرو بن عبدیغوث بن صاید همدانی مکنی به ابوعماره. سمعانی در الانساب آرد که وی زمان پیغمبر را دریافت ولیکن بملاقات او نرسید. او در کوفه سکونت جست و از علی بن ابی طالب روایت کند و ازو فرزند وی مسیب و ابواسحاق سبیعی وحبیب بن ابی ثابت و خالد بن علقمه و عطأ بن سایب و ابوحبۀ همدانی و اسماعیل سدی و جز آنان روایت کنند. وی را پرسیدند چند سال داری گفت یکصد و بیست سال... یحیی بن معین او را ثقه دانسته است. (الانساب سمعانی)
عبدالرحمان بن عبد رب الکعبه. وی از عبدالله بن عمرو بن عاص و از او زید بن وهب و شعبی روایت کنند. حدیث او در صحیح مسلم بن حجاج قشیری آمده است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایدی
تصویر ایدی
یدها، دست ها، کنایه از قدرت ها، جمع واژۀ ید
فرهنگ فارسی عمید
(عِ دی ی)
منسوب به صعده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
میر صیدی، یکی از شعرای ایران و از مردم تهران است. در عهد شاه سلیمان صفوی نشأت یافت و به هندوستان رفت و مورد محبت و احترام شاه جهان قرار گرفت و شاهزاده خانم جهان آرابیگم جائزۀ بزرگی به وی داد. وی بسال 1083 هجری قمری در آنجادرگذشت. دیوانی مشتمل بر 4000 بیت دارد. او راست:
در این فصل گل هرچه داری به می ده
مبادا که دیگر بهاری نیاید.
رجوع به آتشکدۀ آذر چ زوار ص 219 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی است از دهستان جم بخش کنگان بوشهر، واقع در 61000 گزی خاور کنگان و 2000 گزی راه عمومی کنگان به پشتکوه. در جلگه قرار دارد. گرمسیری و مالاریائی است. سکنۀ آن 247 تن است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، خرما و مرکبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نعت فاعلی از صید است:
رفت و دانه خورد و اندر دام ماند
صایدش کشت و بخورد و کام راند.
(مثنوی).
رجوع به صائد...شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ید. (دهار) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کلمه رابطه نیز باشد که بعربی ایضاً خوانند و ظاهراً در این معنی با لغت اندی تصحیف خوانی شده باشد. واﷲ اعلم. (برهان) (آنندراج) (از جهانگیری). کلمه رابطه به معنی نیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ دا)
ما ایدی فلاناً، چه درستکار است او. (ناظم الاطباء) ، بسیارمال و بسیاردرم شدن، یقال: اورق الرجل فهو مورق اذا کثر ماله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بسیارمال شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بازگشتن غازی بی غنیمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). غنیمت نایافتن غازی. (تاج المصادر بیهقی) ، بازگشتن شکاری بی صید. (آنندراج) (از اقرب الموارد). صید ناکردن صیاد. (تاج المصادر بیهقی) ، بازگشتن جوینده بی نیل مقصود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خایب ماندن طالب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
منسوب به عصیده. سازی است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از صدی، تشنه، خرمابن دراز بی آب مانده، ج، صوادی، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یا)
عمل صیاد. شکار کردن:
هست آئین نیک صیادی
مرگ یا دانه گرنه آزادی.
دهخدا
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 63000گزی خاور کنگان و 2000 گزی جنوب راه مالرو کنگان به پشتکوه و در جلگه واقع است. هوای آن معتدل مالاریائی است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خرما، لیمو، انار و شغل مردم آن زراعت و باغبانی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به صائری شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
منسوب به صائد که بطنی است از همدان و نام وی کعب بن شرحبیل است. (منتهی الارب) ، و در فن رجال لقب زیاد بن عریب، سالم بن عماره، عمار، سعید بن قیس و چند تن دیگر است. (از ریحانهالادب ج 2 ص 410)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
اسماعیل بن عبدالرحمان، مکنی به ابوعثمان. محدث بودو به سال 465 ه. ق. تولد یافت. حدیث را نزد ابوبکرمحمد بن یحیی بن ابراهیم مزکی و ابوسعد عبدالرحمان بن منصور بن دامش آموخت. (از اللباب فی تهذیب الانساب). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از صادی
تصویر صادی
تشنه نرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاید
تصویر صاید
شکار کننده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته از عائد ویندش درآمد، باژ در آمد مداخل: عایدی صاحب دیوان را روزی ده هزار دینار نوشته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیادی
تصویر صیادی
شکارگری نخچیر گیری عمل و شغل صیاد شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاعدی
تصویر صاعدی
منسوب به صعده: گور خری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدی
تصویر ایدی
جمع ید، دست ها جمع ید دستها دستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدی
تصویر ایدی
جمع ید، دست ها، دستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاید
تصویر صاید
((یِ))
شکارکننده، شکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایدی
تصویر عایدی
درآمد، مستمری
فرهنگ فارسی معین
دخل، درآمد، مداخل، محصول، سود، رزق
فرهنگ واژه مترادف متضاد